سراینکه بش گفتم کجا میری با کی کار داری زن یا مرد
کتکم زد و خواس با چیز محکمی بزنه سرم.
همسایه ها از فریادش جمع شدن
بعدعصرش یه شلوار خرید گذاشت کیسه ولی بم نداد
چون دفعه قبل یه شلوار بم داد آشتی کردم
بعد هی دوس داشت اشتی کنه ولی ازغرور چیزی نمیگفت
یه هفته قهر بودیم تاخالش زنگ زد گف بازنت حرف بزنم منم حال احوال کردم
تااینکه دایی خاله هام سرزده اومدن برن دکتر ازخونه ما
شوهرمم جلو اونا بام بگو بخند دستم گرفت و قبلش خرید کرد میوه اینابراشون
من ب داییم گفتم خشونت داره اونم نصیحت کرد
حالا باز تلویزیون صداش بلند بود داشتم میدیدم اومد خاموش کرد وپرده کشید هی من .هی اون
بعد گفت لباسها ریختی ازخواب جمع کن وگرنه میندازم اشغالی
منم گفتم برو بیرون .غذادیروز برداشت گرم کنه هم خودم برداشتم بخورم اون رفت املت بخوره گفت تقصیر منه جلو داییت خوب رفتار کردم
مادرم گفته قهر کنم ادم بشه .چون همیشه من خودمو کوچیک میکردم اشتی می کردم عادت کرد
ولی هنوز پرروهه چه کنم؟طلبکار
نمیادم اشتی کنه منت کشی