نمیترسونمتون
من و همسرم اسنپ گرفتیم
بعد با 2 دقیقه تاخیر من لغو کردم تا یکی دیگه بگیرم
بعد این آقا رسیدن گفتن بیایید اصرار
ما هم رفتیم
یهو گفت چرا سفر لغو کردید، بی اعتمادی اعصاب منو خرد میکنه
بهتون میگم تو راهم چرا لغو کردید
باز گفت امان از. بی اعتمادی
شروع کرد دو دستی زدن تو سرش، هی بد و بیراه میگفت هی خودشو میزد، میزد رو فرمون
منو و شوهرم هنگ کردیم
هی گفتیم نگه دار
آخرش پیاده شیم، شروع کرده ب ما فحش دادن
یعنی داشتیم سکته میکردیم
گفتم دیوانه اس ی بلایی سرمون میاره