اومدم اینا رو بگم که فحش بخورم.هرچقدر فحشم بدید کمه
بچم دو سال و نیمشه یه کم زیادی گیر میده
خودش همیشه تخم مرغ رو میشکنه تو کاسه هم میزنه بعد میگه بلندم کن تا خودم بریزمش تو روغن.الانم بلندش کردم که نصف بیشتر رو ریخت رو گاز . بلده یادگرفته فقط من دیگه خسته ام توان ندارم منم موهاشو کشیدم و خیلی خیلی زدمش خدا لعنتم کنه.
یه پسره یک سال و نیم هم دارم
بدم از خودم میاد الانم انداختمش تو اتاق کلی گریه کرد و خوابش گرفت.دارم روانی میشم از دست خودم.میخوام خودمو بکشم.مدتیه دستم باز شده همش میزنمشون . قبلا اینجوری نبودم
الان به شوهرم گفتم توروخدا منو طلاق بده تا بچه ها از دستم نجات پیدا کنن . بهش گفتم من روانیم دیوونه ام . من حتی نمیتونم به خودم رسیدگی کنم چه برسه به بچه ها.مریض روحی روانیم.
دیگه پول و اعصاب دکتر رفتن هم ندارم.دردمو دوا نمیکنن
ای خدا منو بکش و بچه ها رو از دست من نجات بده
من همیشه متنفر بودم از کسایی که بچه هاشونو میزنن ولی حالا خودم شدم یکی از اونا بدتر.خدا لعنتم کنه