بنده یه پسر خاله دارم حدود ۲۰ سالی ازم بزرگترها بعد ....یه روز اومد خونمون نزدیک به هفته موند وقتی اینجا بود تو اتاق بغلم گرفت شونه امو بوسید گفت دلم برات تنگ میشه بعد سرمو میزاشتم رو شونه هاش اونم خودشو میچسبوند بهم هروقت نبودم میگفت کجاس ریحون بعد صدام میزد میگفت ریحان میگفتم بله بهم میگفت چرا میگی بله 😂😂 بعد تو حیاط گرفتم بغل عین خرا😂😂😂 حالا بعد چند روز که خواست بره گفت مثه آبجی کوچیکمی گفتم منم همین حس رو بهت دارم که توام داری بعد گفت یعنی من خاهرتم😂😂😂 بنظرتون دوستم داره یا فقط به چشم خواهری میببنم
فقط برای زیبایی خودت موهایت را شانه نزن ، گاهی مویت را شانه کن فقط برای خود مو ؛ او می خواهد مرتب باشد اما زبان سخن ندارد ، تو بر خال خالش دست بکش دندانت را مسواک کن فقط برای خود دندان ، او می خواهد تمیز باشد اما نمی تواند بگوید ، تو به او برس . به داد مخلوقاتی برس و کمکشان کن که توان تشکر از تو را ندارند . به مورچه ها غذا بده ، برگ درختان را نوازش کن ، خاک طاقچه را پاک کن ، اگر به مخلوقی کمک کنی و او در ازای کمک تو جای دیگر برایت جبران کند ، با جهان بی حساب می شوی ، اما اگر بی زبانها را آراسته کنی ، جهان به تو بدهکار می شود و بدهی خود را مانند تصویرت در آینه به تو پس می دهد . اگر یک مشت گندم به جهان بدهی ، جهان هم با همان حرکت دست تو مانند تصویر در آینه ، یک مشت گندم به تو می دهد ، با این تفاوت که مشت جهان بزرگتر است .