دوستای خوبم اصلا حالم خوب نیست تا پیش خدا گریه کردم،از وقتی عروسی کردیم باهاشون در ارتباط نیستم،چون طلاهامو شب عروسیم دزدیدن،حالا منم چون دوتا خواهر بزرگتر از خودم دارم یکیشون شوهرش فوت کردن اومدن خونه ی پدرم یکیشونم شاغل هست ازدواج نکرده فعلا،همش به اونا توهین میکنن در حالیکه فقط سه باری میشه همدیگرو دیدن،همش میگن خواهرای ترشیده ش بره خونشون(خونه منومیگن)بسشونه،،توی شهرهای دیگه زندگی میکنیم..امروز باز شنیدم همین حرفو میگفتن و فحش پدر مادر میدادن..چیکار کنم..چه جور جوابشونو بدم..همش با همسر درگیر میشم..شوهرم بیخیالشون شده اما اونا دست از سر خونواده ی من برنمیدارن