ربطی به شوهرم نداره ...مادرشوهرم اینا طبقه پایین هستن ...
بعد دیشب ۱۱ تا ۱ دوتا بچه ها اومدن بالا خونه من ....تاپیکم زدم...امروزم من قبل پریودیمه خیلی دل دردم ازصبحم کلی کار کردم یکم دراز کشیده بودم که هی درو و زنگ و درو زنگ رفتم درو باز کردم دیدم اومده دختره ۱۴ ساله میگه اره داییم میخاد منو بزنه چون کاپشنشو پوشیدم پسر بچه ۸ ساله هم دنبالش اومد...خلاصه اینا بیرون بودن موز و حلوا و اینام دستشون بود اومدن خوردن منم محل ندادم اومدم تو اتاق زیر پتو ...چندبارم صدا زد ک فلانی (روبه بچه هه)برو برقارو خاموش کن الکی چرا روشن کردی همه برقارو...خلاصه نیم ساعته رو ندادم مامانشم گفت بیا پایین دختره نمیره کنترل و گرفت دستش زده قشنگ تلویزیون و بلند کرده دارن میبینن😡😡😡اگه شوهرم نبود پرتشون میکردم بیرون ولی انقدر مادره دختره دعواگره ک ادم نمیتونه چیزی بگه ....بچه ها حرصم گرفته ازم سواستفاده داره میشه
نه بسته ام به کس دل نه کسته بس ده من بل هرچی بیشتر به مردم نگاه میکنم و اونا رو میشناسم بیشتر درک میکنم که چرا خداوند به حضرت نوح گفت: اول حیوانات رو نجات بده!!
کوچیک که بودم چند تا زن میومدن دم مدرسه با عنوان معلم حجاب! درباره ترسی حرف میزدن که باید از خدا داشته باشیم ، اینکه تو جهنم خدا چه بلاهایی سرمون میاره و ما باید همیشه مراقب حجاب مون و اگر یک تار مو مون بیرون باشه اون دنیا تک تک تار موهایی که بیرون بوده اویزون میشیم ، اگر ناخن هامون بلند باشه اون دنیا میکشنشون و خلاصه تا سال ها باعث شده بود من از خدایی که اینا برام ساخته بودن بترسم . بزرگ تر که شدم کلاهم رو قاضی کردم و برای خودم خدایی ساختم که دوست دار انسانیت هست نه حجاب و عرف و ... خدایی که اگر از بنده اش ناراحت شده صرفا بخاطر اینه که یه کار غیر انسانی انجام داده نه یه کار غیر دینی. من خدایی رو میپرستم که لایق پرستشه نه خدایی که یه عده نادان و خرافاتی برای میلیون ها ادم ساختند . مادر پدر های اینده برای بچه هاتون خدا رو جوری توصیف کنید که از پرستش اون لذت ببرن نه اینکه همیشه ازش ترس و واهمه داشته باشن!
خب بگو من ی کاری دارم خونه باید ساکت باشه برین پایین
کوچیک که بودم چند تا زن میومدن دم مدرسه با عنوان معلم حجاب! درباره ترسی حرف میزدن که باید از خدا داشته باشیم ، اینکه تو جهنم خدا چه بلاهایی سرمون میاره و ما باید همیشه مراقب حجاب مون و اگر یک تار مو مون بیرون باشه اون دنیا تک تک تار موهایی که بیرون بوده اویزون میشیم ، اگر ناخن هامون بلند باشه اون دنیا میکشنشون و خلاصه تا سال ها باعث شده بود من از خدایی که اینا برام ساخته بودن بترسم . بزرگ تر که شدم کلاهم رو قاضی کردم و برای خودم خدایی ساختم که دوست دار انسانیت هست نه حجاب و عرف و ... خدایی که اگر از بنده اش ناراحت شده صرفا بخاطر اینه که یه کار غیر انسانی انجام داده نه یه کار غیر دینی. من خدایی رو میپرستم که لایق پرستشه نه خدایی که یه عده نادان و خرافاتی برای میلیون ها ادم ساختند . مادر پدر های اینده برای بچه هاتون خدا رو جوری توصیف کنید که از پرستش اون لذت ببرن نه اینکه همیشه ازش ترس و واهمه داشته باشن!