2726
عنوان

حس میکنم دربان و نگهبان خونه ام 😡😡😡

| مشاهده متن کامل بحث + 486 بازدید | 46 پست
چمی دونم انقددددررز درو کوبوند کوبوند 

حالم از بچه ها بهم میخوره😱😱😱

نه بسته ام به کس دل            نه کسته بس ده من بل              هرچی بیشتر به مردم نگاه میکنم و اونا رو میشناسم بیشتر درک میکنم که چرا خداوند به حضرت نوح گفت: اول حیوانات رو نجات بده!!  

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

چن سری در ووا نکن بجو مثلا حموم بودم خونه نبودم بالکن بودم نشنیدم هندزفری گذاشتم نشنیدم بهونه بیار مثلادو سری بهونه بیار یه سری  راه بده خودشون میفهمن نمیان 

🌹"رَبِّ هَب لی مِن لَدُنکَ ذرِّیَّه طیِّبه انَّکَ سمیع الدعاء" 🌹   خدایا بغلمو با دستات پر کن 🥺
2728
چ کاری دارم پایین

یه کاری الکی پیداکن دیگه یا ببین خونت چیزی جانذاشتن بده ببره بهشم بگو مریضی بعدا بیاد

🌻من برای عزیزانم حال خوبی ساختم که قیمت این حالشان رابادل تنهایم پرداختم🌻
یه کاری الکی پیداکن دیگه یا ببین خونت چیزی جانذاشتن بده ببره بهشم بگو مریضی بعدا بیاد

خب اونا میگن ب تو چ کاری داریم من اومدم تو اتاق اونا دارن فیلم نگاه میکنن دلم میخاد فهش کششون کنم

بگو عزیزم حالم خوب نیست برین پایین ی روز دیگه بیاین

کوچیک که بودم چند تا زن میومدن دم مدرسه با عنوان معلم حجاب! درباره ترسی حرف میزدن که باید از خدا داشته باشیم ، اینکه تو جهنم خدا چه بلاهایی سرمون میاره و ما باید همیشه مراقب حجاب مون و اگر یک تار مو مون بیرون باشه اون دنیا تک تک تار موهایی که بیرون بوده اویزون میشیم ، اگر ناخن هامون بلند باشه اون دنیا میکشنشون و خلاصه تا سال ها باعث شده بود من از خدایی که اینا برام ساخته بودن بترسم . بزرگ تر که شدم کلاهم رو قاضی کردم و برای خودم خدایی ساختم که دوست دار انسانیت هست نه حجاب و عرف و ... خدایی که اگر از بنده اش ناراحت شده صرفا بخاطر اینه که یه کار غیر انسانی انجام داده نه یه کار غیر دینی. من خدایی رو میپرستم که لایق پرستشه نه خدایی که یه عده نادان و خرافاتی برای میلیون ها ادم ساختند . مادر پدر های اینده برای بچه هاتون خدا رو جوری توصیف کنید که از پرستش اون لذت ببرن نه اینکه همیشه ازش ترس و واهمه داشته باشن!

دختر برادرشوهرم پنج سالشه، همش میاد خونه ما

منم بهش میگفتم هر وقت خواستی بری بهم بگو تا برات لاک بزنم

اونم به عشق لاک زود پا میشد میرفت

چون به همه جا سرک میکشید و زیاد می اومد دوست نداشتم بیاد

خدایا مراقب این فسقله تو دلم باش🥺
اخه اصلا حرف نمیزنن ک بگم فقط ی گوشه نشستن

خب بگو من ی کاری دارم خونه باید ساکت باشه برین پایین

کوچیک که بودم چند تا زن میومدن دم مدرسه با عنوان معلم حجاب! درباره ترسی حرف میزدن که باید از خدا داشته باشیم ، اینکه تو جهنم خدا چه بلاهایی سرمون میاره و ما باید همیشه مراقب حجاب مون و اگر یک تار مو مون بیرون باشه اون دنیا تک تک تار موهایی که بیرون بوده اویزون میشیم ، اگر ناخن هامون بلند باشه اون دنیا میکشنشون و خلاصه تا سال ها باعث شده بود من از خدایی که اینا برام ساخته بودن بترسم . بزرگ تر که شدم کلاهم رو قاضی کردم و برای خودم خدایی ساختم که دوست دار انسانیت هست نه حجاب و عرف و ... خدایی که اگر از بنده اش ناراحت شده صرفا بخاطر اینه که یه کار غیر انسانی انجام داده نه یه کار غیر دینی. من خدایی رو میپرستم که لایق پرستشه نه خدایی که یه عده نادان و خرافاتی برای میلیون ها ادم ساختند . مادر پدر های اینده برای بچه هاتون خدا رو جوری توصیف کنید که از پرستش اون لذت ببرن نه اینکه همیشه ازش ترس و واهمه داشته باشن!
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز