دیروز تولد داشتیم تولد همسر من و همسر خواهرشوهرم از صبح خواهر شوهرم گفت بیا خونمون ک کارارو باهم کنیم گفت بیا بچم شیر نخورده شیرش تموم شده شیر بخری از سوپری پایین .. منم باردارم وقتی راه میرم یکم درد میگیرتم خونمونم پله ها زیادن با اون پله های زیاد رفتم خونشون و منو ۶ بار فرستاد سوپری پایین خونشون برای خرید خونه خودشونم اسانسور نداره پله داره طبقه دومن الان خیلی درد دارم خیلی ناراحتم ک چرا نگفتم نمیرم نمیدونم چرا نمیتونم از حق خودم دفاع کنم اگ بلایی سر بچم بیاد چی میشه کمکم کنید الان چیکار کنم ک بفهمه اون این بلارو سرم اورده ب شوهرم گفتم اونم بی تفاوت بود چون فک کرد چیز جدی نیست خوده خواهرشوهرمم هی میگ از چیه یعنی اینجوری شده اصلا نمیگه من فرستادمش هی اینور و اونور 😔
خوب برو دکتررررر
خب میگفتی نمیرم😐
چندماهته
خیلی رک بش بگو عه نمیدونی از چیه؟؟؟از خریت توعه،از نفهمیته
از مهربونی و دلسوزی منه
چه ساده بودی واقعا 6بار رفتی
مگه بچه بودی بهت بگه برو مغازه هی
وااایییی خب دختر بترکی چرا نگفتی نه😑
ان شاالله بچتم چیزیش نمیشه...
خب خودت باید ب خودت ارزش قائل بشی بگو نمیرم
الانم برا اطمینان برو سونوگرافی شو
اونجا خود دکتر بهت میگه انشالله ک چیزی نیست
واقعا خیلی خریتم کردم خیلی تا رسیدم رفتم شیر و چندتا چیز دیگ خریدم دوباره رفتم دوباره و دوباره هی گفت ببخشیدا الانم هی میگ برو دعا بخون حتما سردیت کرده وای الان اون بیچاره خسته و کوفته میادش باید ببرتت دکتر اخ ک دوسدارم گریه کنم از دست خودم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
35 ثانیه پیش
36 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
