❤فهمیده ام "معمولی" بودن شجاعت میخواهد. آدم اگر یاد بگیرد "معمولی" باشد، نه نقاشی را میگذارد کنار، نه دماغش اگر "معمولی" است را عمل میکند، نه غصه میخورد که ماشینش "معمولی" است، نه حق غذا خوردن در یکسری از رستورانهای "معمولی" را از خودش میگیرد، نه حق لبخند زدن به یکسری آدمها را، نه حق پوشیدن یکسری لباسها را... حقیقت اینست که "ترین ها" همیشه در هراس زندگی میکنند، هراس سقوط در لایه آدمهای "معمولی"، و این هراس میتواند حتی لذت زندگی کردن، نوشتن، درس خواندن، نقاشی کشیدن، ساز زدن، خوردن و پوشیدن را از دماغشان دربیاورد.تصمیم گرفته ام خودِ "معمولی ام" را پرورش دهم، نمیخواهم دیگر آدمها مرا فقط با "ترینهایم" به رسمیت بشناسند. از حالا به خودِ " معمولی ام" عشق میورزم و به آدمها هم اجازه دهم به منِ "معمولی" عشق بورزند.❤