اون جایی که دور از چشم من به مادرش پول می داد که مثلا به مناسبت تولد بچه ها یا خونه خریدن بده بهمون..مثلا اونا رو سربلند کنه..اول اینکه تو یک جمع ده نفره همه می دونستند این کادو جریانش چیه اما من نه..یعنی احمق اون گروه من بودم و در واقع اونم تو بازی دادن من شرکت می کرد اون وقت من باید ازشون تشکر می کردم که زحمت کشیدید و اینا
دوم هم اینکه خواهرشوهرام و مادر شوهرم متوجه می شدند که شوهرم انقدری با من صادق نیست