موضوع ازین قراره پسر من۱۰ سالشه و الان یک هفتس شروع کرده ب نمازخوندن
صبح هم باختیار خودش،بلند میشه .ینی بهش میگم مامانی میخای نماز بخونی اونمکلی ذوق میکنه
خلاصه پری ردز صبح شیطون رفت تو جلدم 😕😕
ساعت زنگ خوردولی تنبلیم اومد 😩😑😑پاشم گفتم بی خیالش .نخوندم پسرمم ک خواب بود گفتم گناه داره 😕☹☹بیدارش نکردم .
صبح ساعت۱۰ پاشد گفت مامان راستی صبح نماز خوندیم ..گفتم بهش آره 😬😬😬😕☹☹
گفت ها 🙄پس چجوری من یادم نیست .
گفتم مامانی خیلی خوابت میومد همینجوری وضو گرفتی با چشای خابالود واس همینه که یادت نیس .
😫😫😒نگین چرا دروغ گفتی .چون اگه بگم خواب موندم یا خسته بودم دیگه براش عادی میشه و میگه اشکال نداره و عشقی نماز میخونم حالا نخوندیم عب نداره.نخاستم عادی بشه..
امروز عصری هم داشت باخودش فکر میکرد .گفتم چی شده 😕😕.گفت ؛مامان هنوزم تک کَلَم نمیره
چجوری صبح منو بیدار کردی نماز هم خوندیم ولی من یادم نیس
😐😐😐گفتم بهش از فردا صبح فیلم میگیرم که بدونی راس گفتم .گفت نه بی خیال ولش کن
نمیخام مثل خودم شه😬😬😩
خودم گاهی وقتی تنبلی میکنم.
میخام براش عادی نباشه ..البته خودش میره سجاده میندازه وضوع میگیره من چیزی نمیگم