سلام نهانم رمان ادبی می نویسم. توی این سایت..
https://forum.romaniran.ir
ما خونمون کامپیوتر و لپ تاپ نداریم. اون اوایل خیلی دوست داشتم نویسنده شم اما رشته ای که با اجبار تو حلقم چپوندن مانع از این میشد که رویاهام به تحقق بپیونده :(
دو ماهی میشد ابجیم هی هر روز میرفت خونه دوستش، نمراتش افتضاح بود و بابام ناراضی چون خونوادم میخواستن اونم مثل من تجربی بخونه ولی اون به ادبیات علاقه داشت.. اخیرا مشکوک میشد و میترسیدم دنبال پسر راه افتاده باشه. یه روز دنبالش راه افتادم و دیدم که وارد یه کافینتی شد، پشت سیستم نشست یه ربعی یه چیزی تایپ کرد. صورتم گرفتم و رفتم پشت سرش دیدم وارد یه سایت شده، یه تایپک زده بوده یه تایپک رمان. کنارش تشستم از جا پرید، سریع سیستم خاموش کرد. و دستم کشید و از مغازه بیرون رفت. صدام بالا بردم و گفتم اینجا چه غلطی میکنی.. ترسیده بود اون کلاس نهمی بود و من پیشدانشگاهی
بهم گفت که نمیخواد مثل من دکتر شه گفت که نمی تونه مثل من مانع رویاهاش شه. اون روز فهمیدم اون خیلی خوشبخته که هیچ پلی جلو روش نیست. بابام راضی کردم براش لپ تاپ بخره تا مجبور نشه هر روز بره کافینت:)) الان منم در کنارش دو رمان نوشتم.. سومیش دردست تایپه یکیشم برا بررسی چاپ فرستادم..
دوس دارم بعضیا از این فرصت استفاده کنن و نذارن ک رویاهاشون سرکوب کنن. الان دانشجوی پرستاریم ولی در کنارش هم مینوسم و کسب در امد میکنم.
https://forum.romaniran.ir