من فوق لیسانسم.نامزدم دیپلم.وضع مالی ما خوبه اونها متوسط.بابام سر همین چیزها خیلی خیلی مخالفه .من ۳۸سالمه اون۴۵در سیزده سالگی سه چهار سالی جنگ رفته بابام میگه ممکن روانی باشه.خواهرش امروز زنگ زد گفت بالاخره تکلیف شماها چی میشه.نمیدونم چی بگم هم من وهم اون همو خیلی دوست داریم .من کنارش خیلی راحتم .دوستم دارم کمکم میکنه همیشه خیلی ادم مهربان.دلسوز.نجیبیه.منو درک کرده کاملا .من نمیخوام از دستش بدم به دو زبان عربی وانگلیسی مسلطه کاملا .ادم باهوشیه ولی دانشگاه نرفته برای من مهم نیست اصلا.
بخدا من با دکتری دوست بودم یه مدت پوستمو کند انقدر بداخلاق و بود،تحصیلات انچنان تاثیری نداره به شخصیت طرف مگه یه نفر خیلی ذهنش بسته باشه بگن دانشگاه بره بهتره،
زنهایی که به دنبال برابری با مردها هستند آرزوی بسیار کوچکی دارند❥
عزیزم با پدر صحبت کنین خیلی منطقی و آروم و بااحترام بگین من به سنی رسیدم ک بتونم شریک زندگیم رو انتخاب کنم و تشخیص بدم مناسبم هستن یا خیر نگرانی شمارو درک میکنم بعنوان پدر اما ممنون میشم بهم اعتماد کنین بهرحال منم تو اجتماع بودم تحصیل کرده م و میتونین رو قضاوتم حساب کنین
همیشه ورق برنمیگرده ؛ گاهی اوقات کتاب بسته میشه ، دیگه ورقی نیست که برگرده .
والا چی بگم..دغدغه پدر ها انگار شبیه همه...بالای منم میگه ۳۵ سالته که باشه باید با همسطح خودت ازدواج کنی..تحصیل هم براش خیلی مهمه..من تا یه جایی قانعش کردم اما خب خانواده خواستگارم یه سری موارد رعایت نمیکردن ج رد داد پدرم.
السلام علیک یا بقیه الله "عجل الله تعالی فرجه" به جمع مشق انتظار بپیوندید