من بچه نا خواسته بودم😐
خواهر و برادرم رو هم مامانم منتظر بود هم بابام
سر من مامانم گریه میکرد
الان اون دوتا خوووووون ب دل جفتشون کردن ک مامانم میگفت کاشکی از خدا نخواسته بودمت کاش بهم نداده بودت(خواهرم) ولی همیشع میگه خیلی خدا دوسم داشت ک ت رو بهم داد
هر جا میریم میگن خوشبحالت دخترت خیلی حرف گوش کنه خیلی مهربونه خیلی دوستت داره همیشه هم خوشحاله بابت من
اینا رو نگفتم ک از خودم تعریف کنم
اینجا مجازیه
کسی منو نمیشناسه ک پزم بخواد نتیجه ای داشته باشه
ولی ی وقتایی ی چیزایی رو دوست نداری اما همون ب نفعته و ی چیزایی هم دوست داری اما خیلی ب ضررته
دوست مامانم بچشو سقط کرد چون چهل سالش بود و خجالت میکسید الان ده ساله غذاب وجدان داره
بچه میبینه حالش بد میشه
دیکه خود دا نی