بچه ها امروز قبل ساعت نه رفتیم با ماشین بچرخیم
اونقدر خیابونها تاریک بود پارکها تاریک بود دلم پوکید اولش فکر کردم برقها رفته ولی دیدم نه برق معابر رو کم کردن مثلا یکی در میون روشن بود
و نورشون کم شده بود
خیلی ترسناک بود رسما راحت میشه خفت گیری کرد
به شوهرم گفتم دلم میگه دیگه درست نمیشه