دو ساعت رفت پارک سره کوچه با دوستاش ورق بازی کردن،منم خبر نداشتم خانومه همسایه اومد بهم گفت ،بعد که شوهرم اومد خونه ،ساعتای ۲عصر ،محلش نذاشتم رفتم اتاق. خوابیدم تا ۸شب بعد بیدار شدم شام خوردیم بعد بهش گفتم دو روزه تا عصر خونه نمیای گفتم حتما خیلی این مدلی. زندگی کردن خوشت میاد منم از عصر خوابیدم تا خوده شب،یکم دیگه هم ادامه بدی دیگه غذاتم باید تنهایی بخوری