من یه بار خونه اقوام شوهرم بودم داشتیم از شیر مادر و شیر خشک حرف میزدیم یهو پسرم، بچه ی اونا رو به هوای اینکه میتونه وایسته گذاشت کنار میز طفلک افتاد پیشونیش قد تخم مرغ باد کرد کبود شد اونقدر ناراحت شدم، پشت سرم گفته بودن چشم زد بچه رو در حالی که من خودمم بچه کوچیک دارم حسرت چیزی نخوردم اصلا بحث ما در مورد شیر خشک بود،خیلی ناراحت شدم💔
یه بارم دختر خواهرشوهرمو زنبور نیش زد وسط دار و درخت داشت واسه خودش دور میزد بعد خواهرشوهره رفت از کفش من گل کند انداخت تو اسپند فوت کرد رو صورتم گفت بترکه چشم حسود دختر خوشگلمو چشم زدن😞💔💔
یه بارم جاریم تازه ماشین خریده بود بدون اینکه آب بندی کنه پا شده گازشو گرفته رفته شهرشون به فک و فامیلاشون نشون بده بعد ماشین تو پارک بود روشم چادر بود من اصلا نگاه نکردم ببینم چیه چون چادر داشت ماشین، فقط دخترش گفت زن عمو ما ماشین صفر خریدیم منم گفتم مبارکه
بعد صبح روز بعد که قرار بود بریم مسافرت مردا رفتن بنزین بزنن ماشین اینا روشن نشد دیگه زنگ زدن ایران خوردرو گفت یک هفته کار داره چون تعطیلات نوروز رفتن کادر، بعد این جاریم برداشت جلو چشم من اسپند دود داد فوت کرد تو صورتم گفت بترکه چشم حسود و بخیل😞💔💔💔