من یه بار خونه مامانبزرگم بودم بعد یکی از همسایه هاشون که خیلی هم باکلاس بود هم خونشون بود
بعد برام چایی آورده بودند، کنار گذاشتم
بعد چند دقیقه عمه هام اومدن
بعد اون عمه ی دیگه ام گفت فلانی ببین چایی داغه این بیچاره منظورش این بود که یه کم بخور ببین داغه.
بعد من مانند همیشه انگشتمو تو چایی کردم
و وقتی نگاه سنگین همسایشون رو دیدم متوجه شدم که چه غلطی کردم 😂🤣😂🤣😂🤣😂🤣😂