والا مامانمم ميگفت همينو
اخه ما شيرازي هستيم خيليييي رسم و رسوم داريم
كلا خانواده شوهرمم شيرازين ولي كلا خانوادش خيلي سواستفاده گرن ولي خود شوهرم اصلا
اينا از بس خسيس هستن كلا زير همه چي كشيدن.... همش بحث و دعوا بود بابامم گفت ولكن از اين رسومات مسخره بياين بيرون و ما بيخيال شديم همش جنگ اعصاب بود
فك كن شب بله برون شيريني نخريدن!!! ما خريده بوديم چون هم دختر ميخره هم پسر.... گفتن كه ما رسم نداريم!!!! يا مثلا روز عقد بايد زير لفظي بديم رسممونه.... بخدا رفته بودن ي انگشتر زير يك گرم خريده بودن واسم كه هر لحظه ممكنه بشكنه!!!! طلا گرمي ٤٠٠ بود اون موقع
نه كه بابام وضعش خوبه فقط قصد كشيدن داشتن
يا رسممونه كه همه جهاز با دختره جز تي وي... باباش ميگفت اگر پسرم بخواد تي وي بخره خب همه جهازم ميخره!!!! بابامم گفت يا علي خب بخره...... ديگه شوهزم همش عذرخواهي ميكرد بابت كاراي زستشون
بعد اماده منتظر خلعتي هم بودن!!!! فك كن چقدر پرووو هستن