درست میکرد و بهم میداد ،بعدا من روزایی میرفتم ک شام و نهار نمونم یا شانسی غذاهای دیگه ای داشتن ، ی بار برگشت گفت اره دیروز ما همون غذارو درست کردیم خوردیم ،
ی بارم خواهرشوهرم ی عروسک گنده دستش بود بهم گفت میدونی این عروسک چی دوس داره گفتم چی گفت تون ماهی، همونی ک من خوشم نمیاد ،،
فک کنم رفته تعریف کرده واسه دختراش ک اره بهار گفت اون غذارو دوس ندارم اومدخونمون هی من درست میکردم میدادم ب خوردش ، ،ک اینام تیکه میندازن ،اما درعوض منم فهمیدم ک عمدا درست میکنه دیگه شام نهار نرفتم یا ی جوری رفتم ک ی غذای دیگه باشه ،، خواهرشوهرم رفته ی جا گفته مامانم (مادرشوهرمن)حریف عروسمون میشه ،من خوشحالن ک اذیت عروسمونو میکنه
من چحوری حالیش کنم ک منم بخاطر همون اذیتاش و بچه بازیاش دیگه خونشون نمی موندم ؟؟
ب مسخره نگیریدا لطفا