همسرم از وقتی ازدواج کردیم همش ازم ایراد میگیره اعتماد ب نفسمو گرفته حق انتخابامو گرفته همش اون باید بگه چیکار کنم تا میام اعتراض کنم طلبکارم میشه هفت ماه بیشتر نیست عقد کردم قبل ازدواج سه سال دوست بودم عاشقش بودم. ولی طی این هفت ماه از بس سعی کرده عوضم کنه دارم نسبت بهش سرد میشم مث روزای اول دوسش ندارم نمدونم چیکار کنم از نظر روحی داغونم هنوزم ته دلم یه عشقی بهش دارم بارها باهاش حرف زدم با خوبی دعوا که تو منو با همین رفتارا و تیپ قیافه دیدی و اومدی خواستگاریم تا قبل ازدواج اصلا ایراد نمیگرفت من دختر مستقلی بودم ازادیمو به کل ازم گرفته من حتی تا سر خیابونم تنهایی نمتونم برم. بخدا اصلا جوری رفتار نکردم ک بهم بدبین باشه بقول خودش ب من اعتماد داره ب بقیه ادما نداره ولی تا کی بتونم تحمل کنم حتی ی دونه دوست هم برام نموده مجبورم فقط با همسر دوستای خودش بگردم یه چند روز رفتم خونه عموم (خونشون از شهرمون یکم فاصله داره)که مث خانواده خودمن و یه مدت بود ندیدع بودمشون انقد زنگ زد و حرفای مسخرع زد ک گند زد تو دو سه روز اونجا رفتنم همش میگه تو نامردی ک دلت برام تنگ نمیشه منو ول کردی رفتی و کلی حرف دیگه اخه من الان عقدم بعدا ک برم خونه خودم هزارتا درگیری پیدا میکنم و شاید نتونم خانواده عمومو ببینم با اینکه وقتی پیششم اون همش سر کاره خیلی خودخواهه یه جوری بام رفتار میکنه انگار عروسکشم از بس تنهام نمدونم از کی کمک بخوام
زیادم اصرار کنی فکر میکنن دلت با زندگی نیست .بنظر من بیخیال استقلال قبلت شو ی مدت همسر ایده الش باش ...
وای دقیقا اونم همینو میگه ک دلم با زندگی نیست و این حرفا بهونس کارا و رفتاراشم میزاره پای عشق زیاد نمیفهمه ک داره ار درون منو میشکنه بخدا من خیلی فداکاری کردم مامانش اینقد با من بد رفتار میکنه ولی من از گل نازک تر بهش نمیگم اما اگه همش تو همچی کوتاه بیام اون موقع که اسمش زندگی کردن نیست ☹️پس من چی میشم
فک کنم میخواد گربه رو دم حجله بکشه😑✋🏽اکثر آقایون همینن هرچی بیشتر حساسیت به خرج بدی فکر میکنه نقطه ...
بعضی جاها حرف خودمو ب کرسی میشونم ولی زندگی که من بخوام واسه ب دست اوردن کوچیک ترین خواسته هام که حق طبیعی منه بجنگم که دیگه اسمش زندگی نمیشه تهش چی ازم میمونه این ته نامردیه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بعضی جاها حرف خودمو ب کرسی میشونم ولی زندگی که من بخوام واسه ب دست اوردن کوچیک ترین خواسته هام که حق ...
نه عزیزم اینو نگو شما اونموقع ۹۰ درصد تصمیم گیریت با احساست بوده نه عقلت پس الانم واسه چیزی که میخوای باید صبر داشته باشی و بجنگی اصلا تفاهم ینی درک و تحمل تفاوت همدیگه عشقم پای دوست داشتن که وسط باشه باید از خیلی چیزا بگذرن هر دو طرف
وای دقیقا اونم همینو میگه ک دلم با زندگی نیست و این حرفا بهونس کارا و رفتاراشم میزاره پای عشق زیاد&n ...
عمرا بیاد مشاوره ولی حالا تو بهش بگو .اگرم بیاد حرف حرف خودشه حرفای مشاوره رو تا یکساعتم یادش نمیمونه مطمنم...عزیز دلم اگ دوستش داری قید یسری چیزا ک میدونی بدش میادو بزن و زندگیتو بکن چون این اخلاق درست شدنی نیست اگرم باشه خیلی طول میکشه .دست خودشون نیست
اگر عقل امروزم را داشتم ، کارهای دیروزم را نمی کردم ولی اگر کارهای دیروزم را نمی کردم ، عقل امروزم را نداشتم !
حق ب جانبن دیگ همه چیزشون غیرتشونه ماهم عروسک تو ویترین ..اگ نامزد یا دوست بودی میگفتم کاااات کن ول ...
با اینکه میدونم ته نامردیه ولی تا الانش تحمل کردم تا قبل اینکه بریم زیر یه سقف تلاش میکنم چون نمخوام زندگی ک با هزارتا امید ارزو شروع کردم تموم بشه امیدوارم یه روزی اینو بفهمن که چقد فداکاری بزرگیه