من مامانم دیگه از این ور بوم افتاده جلو همسرم حجاب داره
همسرمم دیده مامانم حساسه ، موقع ورود و خروج یالله میگه
ببین شاید همسرتو زیاد نمیشناسی چون جنس مخالفه و زیادم نیست ک باهاشی ولی بالاخره مامانتو میشناسی ،
طرز حرف زدنش ، تیپ زدنش ، ارتباط با نامحرم و پوشش
نمیدونی منظورش چیه اخه؟؟؟
ب همسرت هیچی نگو فعلا ، ب خود مامانت بگو جلو بابا این موضوع رو مطرح میکنم ، اگه ببینم همسرم چشم پاک نیست چرا باید ادامه بدم !!!!!
خودت بشین سبک سنگین کن ببین به حرفای مامانت میتونی اعتماد کنی یانه چون اینجوری ک گفتی ظاهرا ازاون ادماست ک نمیدونه حرفو کجا و چجوری بزنه و یکم ناپخته عمل میکنه اگر واقعا چیزی بود و مادرت زن عاقلی بود هیچوقت با تو درمیون نمیذاشت و خودش قضیه رو رفع و رجوع میکرد به هیچ عنوان به شوهرت نگو اگرم واقعا نمیتونی قضیه رو فراموش کنی برو پیش مامانت بگو اگ چیزی هست همین الان رک و پوست کنده بگو تا من تکلیف خودمو بدونم اگرم چیزی نیست و فقط مشکوکی بیخود فکر و اعصاب منو بهم نریز
ولی من فکر میکنم به خاطر اتفاقایی ک تو جوونی مادرتون رخ داده فقط بدبین شده همین
توام باید زرنک باشی
مثلا انموقع میپرسیدی خاله با دامادش شوخی میکنه ، این خوبه یا نه؟؟
ببین تو ذهن مامانت چی میگذره
از اینور میگه بابات با مادربزرگت شوخی میکرده و نمی پسندیده
از اینورم از شوخی خاله و دامادش میگه!!!!!..
کلا مامانت چقدر راجب شوخی ها حرف میزنه و فکرش درگیره
نه
فقط حضوری بگو ، اصلا من بودم جلو بابامم مطرح میکردم ببینم واکنش مامانم چیه
میگم‌مامانت راستی ذهنمو مشغول کزدی منظورت از اون حرف چی بود؟؟؟؟مگه از همسرم چیزی دیدی؟؟؟
خودتو بزن ب اون راه ، جلو پدرت ازش سوال کن ، واکنش مامانتم ببین چیه
اینطوری اگه ی درصددددددددددددد چیزی از مامانت باشه حساب کار دستش میاد جلو پدرت بگی
اخه یبار شب شام خونشون دعوت بودیم خونشونوچن تا کوچه فاصله داره تا ما منم دیر حاضر میشدم به شوهرم گفتم برو من خودم میام حاضرشدم
شوهرمم رفت و ۵مین بعدش برگشت گفتم چیشده گف مامانت رام نداد گف برو با سمر بیا ،،،البته اون موقع بابام بود
من فقط همینو درجریانم ولی اینکه تنها رفته باشه ن مادرم چیزی گفته ن شوهرم،الان تازه یکم پیچیده گفت اینو
