ادامه تاپیک قبلیم
من ۵ ساله عاشق یه پسری هستم.الانم خواستگار اومده. ولی من میترس. بابام پشتم رو خالی میکنه میگه هرچی بعدا سرت بیاد مسئولیتش با خودت.درحالیکه من خیلی خواستگار توپ خوب داشتم ولی اخلاقشون رو نمی شناختم و اصلا به دلم نمیشست. ولی این پسره که عاشقشم و الان اومده خواستگاریم خیلی با هم مچ هستیم.وقتی گریه هاش رو میبینم بخاطر من که پدرم رضایت نمیده میفهمم اونم به اندازه من عاشقه
واقعا خیلی میترسم برم با یکی دیگه بهتر و پولدارتر ازدواج کنم ولی فکرم پیش این بمونه. میترسم هروقت به صورت شوهرم نگاه کردم یاد اون بیفتم. اخه اخلاق بد خودم رو میشناسم اگه عاشق یه چیزی یا کسی باشم تا آخر عمرم هستم و پشیمون نمیشم.
یه عزیزی میگفت : فرض کنیم یکی بیاد پولدارتر، خوشتیب تر،باشخصیت تر، مهربونتر.... ولی میدونید بوسیدن کسی که بهش علاقه ای ندارید چقدر سخته؟
میترسم بعد ازدواج با یه خواستگار دیگه هی یاد این بیفتم که قطعا میفتم تا امروز نتونستم فراموشش کنم از الان به بعدم نمیتونم
این یه خیانته به نظر من که فکرت پیش یکی دیگه باشه ولی کنار یکی باشی.
چیکار کنم؟
علت مخالفت پدرم که برا خودم هم خیلی مهمه اینه که کارش زیاد خوب نیس.
ولی خونه داره و یه ماشین ۵۰ میلیونی هم داره.
میخوام قانع باشم ولی پدرم نمیزاره
چه کنم؟