نامزدم سربازی بود تازه اومد مرخصی تو این تایمی که اومده بود هرررررکاری کردم که خوشحالش کنم از کادو و سورپرایز و کلا مهربونی و...واقعا دیگه بیشتر ازین یعنی از دستم برنمیومد منت نیستا از دوست داشتنم دلم میخواس خوشحال باشه. حالا فردا قراره باز بره دیشب سر یه موضوعی یکم بحثمون شد گفت به من بدبخت!منم ناراحت شدمچون خودم خیلی خیلی باش خوب حرف میزنمو بهش احترام میذارم بعد گفت تو بی جنبه ای من داشتم شوخی میکردم. بعدش که بحثمون بیشتر شد گفت تو کلا پررویی و تو این یه هفته خیلی ام بیشتر از لیاقت و جنبه ت بات خوب رفتار کردم هوا برت داشته...
چنان از حرفش دلم شکست که یه لحظه مغزم سوت کشید منی که اینقد واسه اومدنش نقشه کشیدم خوشحالش کنم و بااااز بهش گفتم تو لیاقتت بیش ازیناس ببخشید که من دستم بسته س بعد اون... با اینکه غیر از بیرون رفتن کاری نکرد گفت خیلی بیشتر از لیاقتت بات خوب رفتار کردم...
یوقتایی ادم ناراحت میشه بعدش بهر دلیلی ممکنه حل شه اما من خیلیییی کم پیش میاد دلم بشکنه. و وااااقعا دلم از حرفش خیلی شکست خیلی. جالبه ک اون اصن مهم نبود اینهمه از دستش گریه کردم فقط با یه عذرخواهی مسخره میخپاس تمومش کنه اونم بعد دیشب تا حالا... اما اصن نمیتونم با یه عذرخواهی مسخره تمومش کنم اون حتی نمیدونه چقد منو ناراحت کرد...شما جای من بودین چیکارمیکردین؟