دختر عموم دیروزی ک شنید برا معاینه بکارت نرفتم از تعجب اینجوری شد😳گفتم چیه چیشد برگشت گفت چرا نرفتی گفتم همسرم اجازه نداد ..فوری رف ب زن عموم گف عمم هم این وسط شنیده بود توپیدن بهم ک چرا نرفتی بعدشم قضیه جهیزیه رو پیش کشیدن عمم گف تو آخر آبروی مارو میبری یعنی بابات عرضه نداشت برات جهاز بگیره همینمون مونده فرداپسفردا خانواده شوهرت سر داداشم منت بزارن
حالا بخدا پدرشوهرم خودش اجازه نداد گف تو این وضعیت نمیشه برات جشن مفصل بگیریم حداقل بزار طبق رسم خودمون پیش بریم(ب رسم اونا وسیله های سنگین همه با پسره ولی برا ما برعکسه همش با دختر)خیلی اصرار کردن منم گفتم باشه پدرشوهرم قبلش دراین مورد با بابام صحبت کردن...حالا اینا همش رو مخ منه بیچارن عمم از ته دلش خوشحالم ک برادرش خرجی نکرده هاااا ولی همش عادت داره منو بچزونه