5 ساله با پسری دوستم هر دو کارشناسی ارشد داریم هر دو شاغلیم هر دو 29 ساله هستیم.
خانواده اش بی دلیل اجازه ازدواج نمیدن چون سن پدر و مادرش زیاده هر کدوم بالای 70 سال دارن بهش میگن نباید ازذواج کنی باید از ما نگهداری کنی خواهر و برادرهای عوضیش هم الکی روی من عیب میزارن تا با من ازدواج نکنه بمونه کنار پدر و مادرشون تا از اینا رفع تکلیف بشه.
این از وضع خانواده ایشون
حالا خانواده من پدرم اعتیاد به شیشه داره مادرمم خیلی عصبیه یه لحظه مهربونه یه لحظه عصبانی مامانم عاشق برادرهامه اما به من از بچگی علاقه نداشته همش میگه تو اینجا مهمونی کی میری از این خونه و ...
چند سال هم زده توو کار حمایت از حیوانات توو خونه 200 متری 10 تا طوله سگ داره نگهداری میکنه واقعا دیگه از این کارهاش خسته شدم آرامش خونه رو از بین برده.
بابامم به شدت غیرتیه نمیزاره یه آب خوش از گلوم پایین بره
داداش هام بیسوادن اما از منی که ارشد دارم و الانم دارم میرم دکترا احترامشون توو خونه بیشتره
از ظرفی وضعیت ازدواجمم اینطوری شده
یه موردی هم بگم شمارو به امام رضا شماتتم نکنید الان چندماه باکره نیستم برای همین برای عقد نیاز به اذن پدر ندارم
شما رو به خداوندی خدا بهم بگید خودمون بریم عقد کنیم؟
فکر کنید میخواید به خواهرتون راهکار بدید خیلی حال روحیم خرابه