من خودم خونه مادرم هستم ی خونه کوچیک بدون اتاق بدون نور..یه پنجره داره رو به کوچه باریک باز میشه همیشه پلمپ شدست یکی رد میشه حرف میزنه تو کوچه انگار وسط خونه ما اربده میکشه...اشپزخونمم کوچیکه انقد که نتونستم لباسشوییم وصل کنم ...لباسام با دوقلو میشورم...
همه چیزم تو هم چیدم ...خونه هم نداریم با این گرونی نمیشه هم بخریم...باز تو امید داری شاید بری خونه خودت