2737
2739
عنوان

داداش رضا🙂

1726 بازدید | 66 پست

ماجرای چهل روز توبه ی داداش رضا...🌱🍀


برگرفته از سایت داداش رضا 

بخونید قشنگه



سلام دوستان داداش رضا هستم نمیدونم کی هستی که داری این متن رو میخونی اما ازت خواهش میکنم که متن زیرو بخونی و نظرتو بگی…
تجربه چهل روز توبه کردنمو براتون نوشتم.
خیلی وقت بود که میخواستم کل زندگیمو تعریف کنم اما خب روم نمیشد یا چه جوری بگم ادم یه سری چیزارو نمیتونه بگه اما اگه عقده بشه دیگه نمیتونی تحملش کنی…اما تنها چیزی که تونستم از این روزای سخت و نفس گیر یاد بگیرم این بود که تونستم خودمو پیدا کنم و بفهمم که واقعا کیم.

همه چی بر میگرده به این تاریخ ۱۹/۵/۹۳

یه سری اتفاقت خیلی خیلی بد میوفته برام که در عرض ۵ دقیقه با خدا یک معامله ای کردم. اون لحظه به خدا گفتم 🙁 خدایا اگه نجاتم بدی به خدا توبه میکنم و دیگه گناه نمیکنم) از اونجایی که هیچی از توبه نمیدونستم تصمیم گرفتم حداقل نمازمو شروع کنم و بخونم . یادمه ساعت ۴ صبح بود که از شدت استرس و ناراحتی رفتم وضو گرفتم…اما چه وضویی! راستش بلد نبودم وضو گرفتن چه جوریه.جایی که بودم کسی نبود که یادم بده…نمیدونم چه جوری وضو گرفتم اما میدونم که ۱۰۰ در ۱۰۰ اشتباه بود اما انقدر نیاز به ارامش داشتم که سریع وضو رو بلاخره به یه بدبختی گرفتم …فقط در همین حد بگم که هنگام وضو نمیدونستم اول پا رو باید اپ بریزم یا سرو…صورت چند بار؟ حتی نمیدونستم اول دست چپ یا دست راست…هیچی نمیدونستم…هیچی…

رفتم سر سجاده…اخرین نمازی که خونده بودم …راستش یادم نمی اومد….بلد نبودن نماز بخونم…مثل این دیوونه ها ایستاده بودم نمیدونستم چکار کنم…چند بار خواستم بیخیال بشم اما واقعا به این نماز نیاز داشتم.چشامو بستم دلو زدم به دریا…

دو رکعت میخونم برای خدا …

نفهمیدم چه نیتی کردم …وقتی شروع کردم به نماز خوندن حتی سوره حمد رو هم حفظ نبودم کامل یادمه موقع رکوع ذکره سجده میگفتم یعنی ذکر سجده رو اشتباهی تو رکوع میگفتم…اما با این که نمازم کاملا اشتباه بود اما با عشق میخوندم که بعد نماز خودمم باورم نمیشد که این منم که دارم نماز میخونم…من واقعا به کمک خدا نیاز داشتم.شده از همه کس نا امید شی؟ شده هیچکی به فریادت نرسه جز خدا؟

Unutma ki bu sadece kötü bir gün, kötü bir hayat değil 🌹

چرا دروغ بگم…میخوام یه اعترافی بکنم…من از اون دسته از ادمها بودم که نه مسجد میرفتم و نه میدونستم خدا چیه…تکو توک مسجد میرفتما…ولی اصلا قران نمیدونستم چیه..میگفتم ول کن بابا اول جوونی عشقو حالتو بکن.

Unutma ki bu sadece kötü bir gün, kötü bir hayat değil 🌹

صبح تا شب تو دنیای خودم بودم…کلی دوست دختر داشتم همیشه پیششون بودم…اصلا اعتقاد به هیچ خدا پیغمبری نداشتم .تو دنیای خودم بودم…همیشه با ماشین میرفتم چرخ و هر کاری بگید میکردم

Unutma ki bu sadece kötü bir gün, kötü bir hayat değil 🌹


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

تا این که این اتفاق بد تو زندگیم افتاد…

وقتی شروع کردم به نماز خوندن هیچی بلد نبودم.یادمه تشهد و سلام رو کاملا شانسی میگفتم.یه قرآنی رو تاقچه بود که کلی خاک گرفته بود.تصمیم گرفتم یه نگاهی بهش بندازم.وقتی قران رو برداشتم دیدم هیچی نمیفهمم اخه عربیم ضعیف بود.تصمیم گرفتم معنی فارسی قران رو بخونم ببینم چی نوشته…به دلم نشست…خیلی به دلم نشست.از یه طرف از گذشتم پشیمون بودم و از طرفی نگران و ناراحت.حس میکرد خدا هیچوقت منو نمیبخشه.ساعت ۵ صبح بود.یادمه نور اتاق خیلی کم بود.

به زور قران رو به صورتم چسبوندم تا بتونم بخونم.هیچوقت فراموش نمیکنم صفحه اول سوره توبه رو…همه ما از یه سوره قران خوشمون میاد.خیلی ها سوره یاسین دوست دارن خیلی ها سوره الرحمن…ولی من از سوره توبه خیلی خاطره دارم…وقتی داشتم معنی فارسیشو میخوندم دنبال جایی بودم که بفهمم خدا گناه کارارو میبخشه…تا یه جایی رسیدم که خدا میگفت من همه رو میبخشم.خیلی خوشحال شدم.با اون چشمای گریون و استرس زیاد سر رو بالشت گذاشتم و قران رو چسبوندم به سینم و خوابیدم.

امیدوارم اون حال من برای هیچ کسی اتفاق نیوفته.انقدر ناراحت و استرس داشتم که فقط خدای بالا سرم شاهده که چی کشیدم…

از طرفی هیچی در مورد خدا نمیدونستم و از طرفی نماز و وضو هم بلد نبودم…

از اون روزای سخت و نفس گیر ۳ ماه میگذره.چه جوری میتونم فراموش کنم…چه جوری…یادمه رفتم به یه حاج اقایی گفتم حاج اقا عذاب وجدان دارم چکار کنم…نمیتونم تحمل کنم.توبه کردم میخوام دور این کارارو خط بکشم…بهم گفت ذکر : ( استغفرالله ربی اتوب الیه ) زیاد بگو…

Unutma ki bu sadece kötü bir gün, kötü bir hayat değil 🌹

بذارید باهاتون راحت باش..راستش بلد نبودم این ذکرو بگم.عربیم ضعیف بود…تا استغفرالله درست میگفتم اما باقیشو فراموش میکردم…میدونم شاید تعجب کنید شاید بگید مگه یه ذکر حفظ کردن میخواد !!! شاید تعجب کنید و بگید یه ادم چقدر میتونه از دین و خدا عقب باشه اما باید بهتون بگم که من …بذارید از اینجا براتون شروع کنم.

وقتی رفتم پیش اون حاج اقا بهش گفتم : حاج اقا من فلان جای نمازومشکل دارم باید چکار کنم؟ بهم گفت : مرجع تقلیدت کیه؟ من یه نگاهی زیر چشمی بهش کردم و گفتم مرجع تقلید کی هست ؟ بهم گفت : شما مرجع تقلید ندارید؟ جواب دادم : مرجع تقلید خوردنیه دیدنیه چی هست ؟ ….بچه ها حتی نمیدونستم مرجع تقلید یعنی چی ..وقتی اینو به اون حاجی گفتم بنده خدا هنگ کرده بود…میگفت مگه میشه یه ادم ندونه مرجع تقلید یعنی چی؟

خلاصه اینجا بود که فهمیدم مرجع تقلید کیه . رفتم از اینترنت رساله مکارم شیرازی دانلود کردم بخونم اما هیچی نمیفهمیدم.یه چی میگم تورو خدا مسخرم نکنیدا ..من نمیدونستم بول چیه…به یکی اس ام اس دادم گفتم بول چیه ؟ جواب داد نمیدونی مگه ؟ گفتم نه و اس داد : یه چیزه باحاله 🙂

Unutma ki bu sadece kötü bir gün, kötü bir hayat değil 🌹
2738

تازه بعد از دو هفته تا حدودی نمازو یاد گرفتم.اما به شدت وسواس داشتم..راستش همیشه میگفتم نمازم اشتباهه..میگفتم این نمازارو خدا قبول نمیکنه اخه اشتباه میخونی.تصمیم گرفتم برای اولین بار تو عمرم برم مسجد…دوباره تاکید میکنم !! برای اولین بار تو عمرم !!! اقا رفتم مسجد..رفتم دیدم یه مشت پیر مرد تو مسجدن.اول خواستم برگردم اما گفتم تا اینجا اومدم زشته برگردم.اون روز تیپم خیلی خفن بود.همه پیر مردا نگام میکردن..

راستش خیلی خجالت کشیدم تا اینکه اقا هادی ( خادم مسجد) اومد بهم سلام کرد و منم بهش سلام کردم.با هم دوست شدیم و منو تشویق کرد که زیاد بیام مسجد و منم گفتم چشم…و از اون روز بود که تصمیم گرفتم چایی مسجد رو من پخش کنم…هر پنشنبه بعد نماز و قبل دعا کمیل نون و شیرینی و چایی میدادن که من چایی و خرما پخش میکردم..انقدر کیف میکردم که نگو…یادمه روز سه شنبه تو مسجد حضرت محمد کلاس قران بود منم رفتم… تقریبا ۲۰ نفری بودن تو مسجد و نوبتی قران میخوندن تا اینکه رسید به من.یعنی اون لحظه انقدر خجالت کشیدم که …اما دلو زدم به دریا و پیش این همه ادم شروع کردم به قران خوندن…اقا خودمم نفهمیدم جی خوندم اما بلاخره تموم شد

وقتی اون روز قران رو خوندم خیلی کنجکاو شدم ببینم قران واقعا چیه…وقتی اومدم خونه تصمیم گرفتم قران بخونم تا ایمانم تقویت بشه..سوره حمد و توحید رو برای نماز خوندن حفظ کردم و رسیدم به سوره فلق …نتونستم و کم اوردم.ولی به جاش شروع کردم به خوندن معنی فارسی قران.کلی برام سوال و شبهه ایجاد شد.مثل اینکه تازه از خواب بیدار شدم.یادمه محکم سرمو به دیوار میزدمو خود زنی میکردم.

Unutma ki bu sadece kötü bir gün, kötü bir hayat değil 🌹

شایدبگید که چرا خودزنی میکردی؟ راستش من تاحالا اصلا به ماه و خورشید دقت نمیکردم اما وقتی قران میخوندم خدا میگفت ما خورشید و ماه را مستخر شما کردیم.من یهویی تنم لرزید با خودم گفتم من کیم ؟ من کجام؟ دستام چرا این شکلیه؟ ماه رو کی درست کرده؟ خورشید چرا این شکلیه؟ انقدر با مشت به سرم میزدم که یه شب از هوش رفتم.به خدای بالا سرم سوگند انقدر خودمو میزدم که حتی نمیتونید تصور کنید…

تا اینکه دوباره یه توبه اساسی کردم و به خودم قول دادم دور همه دخترارو خط بکشم.راستش من دوست دختر زیاد داشتم…قراره با هم صادق باشیم.نمیخوام دروغ بگم اخه بعدش عذاب وجدان میگیرم.میدونم این حرفارو میزنم شاید گفتنش درست نباشه اما من فقط نیتم اینه که تجربمو در اختیار شما بذارم.
من دوست دختر زیاد داشتم.همشونم خوشگل و شیک بودن.هر روز با یکی بودم.نه برام کم میزاشتن و نه من براشون کم میزاشتم..همیشه با ماشین بیرون میرفتیم…بگذریم.اینو گفتم که مقدمه بشه برای باقی حرفام.

Unutma ki bu sadece kötü bir gün, kötü bir hayat değil 🌹
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687