یه خاطره خنده دار تعریف کنید یکم بخندیم
اول بزار خودم بگم من اون اولا امسال که مدرسه باز شده بود حضوری بود بعد تازه دو ماه بود عقد کرده بودم یه قیافه ای هم می‌گرفتم که نگو بعد داشتم از رو کتاب میخوندم نوشته بود شهرت منم با صدای خیلی بلند و رسا گفتم شوهررررررر آخ یهو کلاس رفت رو هوا
😂 😂 😂 😂 خدااااااا
چن سالته؟؟
وایییی 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤏🏻
[QUOTE=173019504]ولش شوهرررررت و بچسب، 😐😅😅😅[/QUOTEاره وللش 😂😂😂 ولی خب از این بچه مثبتا و زرنگ های کلاس بودم ازم توقع نداشتن 😂🤣
اگه ۱۴ سالته اینجا مناسب سنت نیست عزیزم💗
من هفتم رو میخوندم امتحان ترم ادبیات داشتیم وقتی ورقه هارو پخش میکردن انگار برگه امتحانات هشتم ها هم قاطیشون بود ورقه رو که دست من دادن نگا نکردم ببینم مال هفتمه یا هشتم..
خلاصه سوالا رو نگا کردم..یا ابلفض..اینا چی هستن..ما که اینارو نخونده بودیم..با این حال نصف ورقه رو نوشته بودم دیدم تنبل های کلاس ورقه شونو میدن و میرن..تعجب کردم که چجوری اینا تموم کردن
به دوستم اشاره کردم که تموم کردی گف آره هیچی دیگه نزدیک بود سکته کنم
تا اینکه بالای ورقه رو نگا کردم دیدم نوشته مال هشتم هس
به دبیر گفتم یکم دعوام کرد که چرا حواستو جمع نمیکنی و....خلاصه یه برگه هفتم داد نوشتم تموم کردم
ورقه قبلیمو دبیر اصلاح کرده بود گف تو از هشتم هاهم بهتر نوشتی
