باردارم یک ماه رفته بودم خونه ی بابام که مادرم کمکم کنه چون حالم خیلی بد بود تو اون مدت شوهرم هر هفته برام پول میفرستاد که خرید کنم منم میوه شیر خرما گوشت میخریدم یه بار بابام گفت خرجت افتاده گردنم به شوهرم فحش داد دلم خیلی شکست خواهرم با حرفاش و ناامیدحرف زدنش روحیمو خراب کرده بود بخاطره کرونا مجبور بودم بمونم چون راهها بسته بود دیروز شوهرم اومد سراغم توراه رفتیم بهترین رستوران غذا گرفت گفت هر گی دلت میخواد سفارش بده تومسیر که بودیم چقدر بهم محبت کرد باهام حرف میزد وقتی رسیدیم خونه معلوم بود چقدر دلتنگم شده انگار ذوق داشت که من اومدم امروز برام کتونی خرید گفت پول ماهیانتو میخوام زیاد کنم وقتی میبینم چقدر شوهرم بهم محبت کرده ویک درصدشو خانوادم برام نکردن ونمیکنن و بهم همیشه از بد شوهرم میگن دوست ندارم هیچ وقت اسمشونو بیارم