چرا هروقت یه ذره احساس خوشبختی میکنم بعدش یه جوری عکسش بهم ثابت میشه که تمام افکار و ذهنم داغون میشه
میخوام دلم رو کنار بزارم میخوام این باور رو داشته باشم که خوشبختی وجود نداره که بخوام به دستش بیارم یا براش تلاش کنم یا ارزو کنم که داشته باشمش اینجوری راحت تر زندگی میکنم
وقتی توقع خوشی و محبت و خوشبختی نداشته باشی حداقل هربار دلت نمیشکنه و غصه نمیخوری میخوام با غم زندگی کنم
میخوام احساساتمو عشق محبت و عاطفه رو خاموش کنم
میخوام یخ بزنم همونقدر سرد و بی احساس