مامان و بابام میرینن بهم بعد انتظار دارن ساکت باشم
امدیم کیش بعدا خواستن موتور برقی بگیرن مامانم گفت زرده خوبه گفتم آره
گفتش من برای تو نگفتم گفتم من برای تو گفتم
بعدا بابام گفت نه میزنی داغون میکنی به درو دیوار میزنی جلو همه مامانم خندید
بعدا یه بار دیگه تکرار کرد
بعدا همه بچه ها سوار شده بودن
بعدش گفتن سوار شو گفتم نه من میزنم داغون میکنم
من کله امو انداخته بودم پایین
بابام گفت دفعه دیگه اینجوری حرف بزنی باهات برخورد میکنم
مامانم اومد گفت غرورتو بزار زیر پات راه برو . عین مرتضیی (عموم)فکر میکنی کی هستی
همین الان برات خرید کردیم نمک نشناس
گفتم بهتون میدم
بعدا زد رو دستش گف نگا
جلو همه
آخه مگه من آدم نیستم اینجوری حرف میزنن بام . یجوری رفتار میکنن انگاری من دل ندارم
انگاری غرور ندارم
آره اون بچه ها سوار شن من نگاشون کم آخرم بزور نشستم پشت فرمون انگاری یه چیزی تو گلوم بود