2737
2734
عنوان

منتظرم دخترم و شوهرم بخوابن امشب دیگه فرار میکنم

| مشاهده متن کامل بحث + 2018 بازدید | 117 پست


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

يادمه يكي اينطوري تاپيك زده بود گفته بود ميخام فرار كنم  شوهرشم گفته بود هر حا بري پيدات ميكنم ...

عاره همونو میگم😂

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر❤اری شود ولی به خون جگر شود
2731

عزیزم،باید قبول کنیم زندگی قبل بچه و بعد بچه فرق میکنن باهم،باید قبول کنیم یه سری کارو تفریح و...دیگه بعد بچه محدودتر میشن.البته یکم دیگه که فرشته ات بزرگتر میشه،هم اون آرومتر میشه هم شما صبورتر شدی..به روزایی فکر کن که بزرگ شده و رفته دنبال زندگیش و تو باز حسرت میخوری که کاش کنارت بود،پس الان که صد درصد مال خودته مواظبش باش  

من هنوز بچگی نکردم،ولی لباس بزرگسالی تنم کردند،اونم اشتباهی واسه ام دوخته بودند،تنگه برام،،حالام میخوان بزور لباس پیری تنم کنند..من هنوز همون دخترک5،6ساله ام،که  پای چرخ خیاطی مادرم مینشستم تا پیرهن جدیدمو زودتر بدوزه و بپوشم.چه ذوقی میکردم.من هنوز دلم مثل گنجشک کوچیکه،زود میشکنه و زودی هم با یه پفک آشتی آشتی میشه،،من داره موهام سفید میشه ولی هنوزم یه جوجه رنگی دلمو شاد میکنه.وقتی بچه هام بهم میگن مامان،وحشت میکنم،یعنی من کی اینقدر بزرگ شدم که بشم تکیه گاه دو سه تا وروجک..منو ببرین بدین به مامانم تا گوشه ی چادرش رو بگیرم و باهاش برم حرم تا برگشتنی برام بستنی بخره،من بچگیمو میخوام!!!
2738
اینکارا رو کردم فایده نداشت ❤

عزیزم تو تنها نیستی. مامان شدی افتخار کن به خودت. اون طفل معصوم فقط پناهش تو هستی.منم این روزارو گذروندم. دوتا دختر گل دارم.2 سال و4 ساله.باورکن نیم ساعت نیست خوابوندمشون. باباشون فوتبال میدید اینام بازی میکردن.خیلی شلوغن ماشالا.

کاش زود بگذره بخدا دارم دیوانه میشم

عزیزم وقتی بچه ت خوابه تو هم بخواب تا انرژی بگیری. غذای خوب بخور. مهمونی خونه مامانت  ومادر شوهرت برو. شام ونهارم بمون. ی کم با خودت تنها باش وقتی اون خوابه

سلام عزیزم خوبی

منم همچین روزاییو داشتم

بااین تفاوت که بچه من نارس بود و من این شرایطو توی بیمارستان داشتم

شب تاصبح بیدار

صبح تا شب گریه 

رفلاکس کولیک انسداد روده وزنش یک کیلو بود

هیچکس کنارم نبود

شوهرم ماموریت بود بیمارستان اجازه نمیداد

مادر و مادرشوهرمم  بیان پیشم

افسردگی گرفته بودم کارم فقط گریه بود

ولی الان ی سال گزشته بچم بزرگشده ساعت خابش تنظیم شده دیگه رفلاکس نداره که از تو دماغش شیر قلپی بزنه بیرون

خداروشکر کن که یه بچه سالم داری

اینا همش میگزره،سه ماهگیش تمومشه ب شدت اروم میشه چون کولیکشم تموم میشه

💚💚💚

از شب بیداری و نگهداری نوزاد خسته شدم

حالا زوده 😐

بچه من 7 ماهشه 

اصلا بدخواب نیس خواهر     

نخوابه ... نخواااااااااااااب 

شب تا صبح 20 دفه بیدار میشع 

من میگرن دارم ... از سردرد دیوانه شدم 😐

تو شهر غریب نزدیک مرز جنونم 😍😍😍


خداوندا ب خاطر همه داشته ها و نداشته ها شکرت 😇
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687