ولی انگار همش یه سراب بود
وقتی خونمون اماده شد که 3 سال از تولد ماهان میگذشت 3 سالی که خواب و خوراک برایه شوهرم حروم شده بود
وقتی خونمون اماده شد که 3 سال از تولد ماهان میگذشت 3 سالی که خواب و خوراک برایه شوهرم حروم شده بود
چه تاریخای ازدواج و تولد بچت خوشکله
روابط خونوادگی سر مسائل مالی بهم خورده بود . خانوادش باهامون سرد شده بودن . خلاصه سرتون به درد نیارم خونه دار شدیم ولی انگار چشم همه تو زندگیمون بود
راحله جون به چی dislike میدی؟
امان از مردم تنگ نظر
خوب الان ماهان شما طوریش شده خدایی نکرده
واقعا امااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان
سمیه خدایش دق مرگ کردیمون هااا
بچه که طوری نشده؟
بچه که طوری نشده؟
پدر شوهرم به شوهرم که پسر بزرگش بود کمک قابل ملاحظه ای کرده بود . البته قبل ما به بچه هایه دیگشم کمک مالی کرده بود . ولی شوهرم از کمک هاش به نحو احسنت استفاده کرده بود . شوهرم ادم حلالیه . خدا بهش خیلی کمک کرد . ولی انگار بقیه نمیتونستن اینو بفهمن که اینا لطف خدایه مهربونه .
وای بگو واسه پسرت چه اتفاقی افتاده خوب
خلاصه اینکه هیچ کی دیگه مارو دوست نداشت . گناهمون چی بود . الله اعلم
1 سال نگذشته بود از ساکن شدنمون که نزدیک به عید امسال شوهرم مبتلا به ویروس شد . انگاری ویروسه جا خوش کرده بود . 1 ماهی دل پیچه و نفخ اذیتش میکرد
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
