2737
2734

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

2731
مهند میره پیش نهال تا ازش خداحافظی کنه و بره دانشگاه که میبینه نهال اون گلی که مهند بهش داده بود رو انداخته بیرون همون موقع سمر میاد و میگه میخواد بانهال تنهایی صحبت کنه و مهند میره سمر گردنبندی که مهند بهش داده بود رو به نهال میده و بهش میگه واقعا ازش معذرت میخواد مادمازلم سر میرسه و نهالم خیلی خوشحاله و از سمر تشکر میکنه سمرم نهال رو میبوسه و میره بیرون کاتیا هم بدجور به سعید مشکوکه و به بقیه میگه که اون همش در حال صحبت کردن با تلفنه (اون موقع سعید داشت تلفنی با هلمی صحبت میکرد و خبرای خونه رو بهش میداد) آقا رضا میاد خونه عدنان و با سهیلا صحبت میکنه و قرار میشه روزی که عدنان و خونوادشون میرن میهمونی بیان و جشن نامزدی رو بگیرن مهند میاد خونه و میره سراغ نهال ببینه سمر بهش چی گفته نهالم با جمیله اینا داشت لباس مهمونیشو تو کمدش میزاشت که مهند میاد و گردنبند سمر رو توی گردن نهال میبینه کلی عصبانی میشه و سریع میره تو اتاقش و به سمر زنگ میزنه و بهش میگه که میخواد ببینتش سمر میره توی کارگاه عدنان و شانس میاره که سعید نمی بینتشون و کلی با هم جرو بحث میکنن و سمر بهش میگه که تو داری به نهال ضربه ی بدی میزنیو به مهند میگه در ضمن من کاری نکردم فقط گردنبند رو به صاحب اصلیش دادم بالاخره مهمونی خیریه فرا میرسه و سمر یه لوح تقدیر میگیره و یکم صحبت میکنه و از عدنان تشکر میکنه (ما که ندیدم نهال سخنرانی کنه نمیدونم برای چی هی میگفت باید خودم رو برای سخنرانی آماده کنم ) و آما نهال که خیلی به خودش رسیده(مثل عروسا شده) منتظر تا مهند بیاد که با هم برن به جشن مهند بالاخره میاد (ولی چهره ی مهند رو نشون نمیدن ) تا اینکه میرن توی جشن و همه دهنشون باز میمونه مهند برای اینکه لج سمر رو در بیاره همش دور نهال میگرده (با معذرت از طرفدارای نهال ولی یه چیزی نهال هروقت به مهند برمیخوره این دهنش همش باز دقت کنید) جمیله و کاتیا و بقیه از جمله مادمازل هم جشن نامزدی سهیلا رو جشن میگیرن و کلی حالو صفا دیگهفیروزه خانومم برای خودش داره یه پیرمرد پولدار گیر میاره
اینم بگو که عدنان خان با دخترش شروع به رقصیدن میکنه، بعدش آقا مهند عزیز میره سراغ نهال و باهاش میرقصه و حسابی گریه سمر رو درمیارن. واقعا یه لحظه دلم به حال سمر سوخت. زن یه آدم پیر پاتال بشی، بعد بره با دختره گنده اش برقصه و محلت هم نذاره. حق داشته به این مردک از خودراضی خیانت کرده!
دخترم کم کم تفاوت ظریف میان نگه داشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت . اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر. و شکستهایت را خواهی پذیرفت .سرت را بالا خواهی گرفت با چشمهای باز با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه . کم کم یاد میگیری که حتی نور خورشید میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری و یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی،که محکم هستی،که خیلی می‌ارزی . و می‌آموزی و می‌آموزی با هر خداحافظی یاد می‌گیری که خیلی می‌ارزی...
2738
وا طناز جون می خواست نکنه
اون عدنان بیچاره فکر کرد زن گرفته اگه روی خوش از سمر دیده بود بازم می رفت با دخترش برقصه؟ بعد هم سمر از دست عدنان گریه ش نگرفت
از مهند ناراحت شد که اینطوری لجشو در آورده
مهند چاره ایی نداره


ولی اشتباهش این بود باید فرار میکردن
از آدمها بُت نسازید، این خ ی ان ت است! هم به خودتان، هم به خودشان.
خدایی می‌شوند که، خدایی کردن نمی‌دانند
و شما در آخر می‌شوید، سر تا پا کافرِ خــــــدایِ خود ساخته
چرا کردم دیگه

دقت کن
عزیزم
از آدمها بُت نسازید، این خ ی ان ت است! هم به خودتان، هم به خودشان.
خدایی می‌شوند که، خدایی کردن نمی‌دانند
و شما در آخر می‌شوید، سر تا پا کافرِ خــــــدایِ خود ساخته
عزیزم بعضیا میترسیدن

گفتم نکنه باردارباشن
فردا بیان تاپیک نفرین بزنن برام
عوضش کردم
از آدمها بُت نسازید، این خ ی ان ت است! هم به خودتان، هم به خودشان.
خدایی می‌شوند که، خدایی کردن نمی‌دانند
و شما در آخر می‌شوید، سر تا پا کافرِ خــــــدایِ خود ساخته
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز