داشتم درس میخواندم صدای پسر همسایمون اومد اول فکر کردم داره باحواهرش دعوا میکنه نگو دزد اومده داره داد میزنم کسی هم خونه نبود جز خودش ۱۰ سالشه توکوچمونم پرنده پر نمیزد رفتم بیرون تا صدامو شنیددرو باز کرد اومد آب دادم گفت که یکی داشته از در خونشون بالا نیومده اونم جیغ زده پرده فرار کرده چند دقیقه وایستادن گفتم درو قفل کن بیا خونمون تا مامانت بیاد یهو دیدم یه مردخیلی بد ریخت اومد گفت چی شده تاحالا تو این ورا ندیده بودنش گفت دادنزنید چه خبره بعد رو به پسره گفت چی شده اونم تعریف کرد گفت شاید دزد نبوده اشتباه میکنی بعد به من گفت شما برو خونه من حواسم هست منم ترسیدم اومد مرده یه طوری بود دور دهنش چپی بسته بود شک کردم بهش اومدم خونه بعد دودقیقه گفتم برم نکنه واقعا زد باشه نگو میخواسته به زور بره خونه که من دوباره اومدم جوری بهم اخم کرد که یه لحظه قبض روح شدم بعد دست پسر و گرفتم درشونو بستم به زور اوردمش خونه مرده رد شد گفت واسه شما بمونه من دارم از ترس میمیرم ج