بچه ها قبلا گفتم اين داستانو ولي باز يه مختصر ميگم
مادر شوهرم از زماني كه شوهرم ميخواس بره زن بگيره يهش گفته بود من انقد مبلغ بهت بابت خرج عروسيت كمك ميكنم !
ما عقد كرديم و بخاطر كرونا نشد كه عروسي بگيريم
تصميم گرفتيم با پول خودمون و طلاي من و كمكي كه مامانش گفته بود خونه بخريم !
وقتي به مرحله عمل رسيد و ما بيعانه داديم مامانش دبه كرد و گفت بايد نصف خونرو به نامم كني
بماند كه چقد اب رو ريزي كرد و همرو با ما بد كردو بي احترامي كرد و و و و و حتي يه تبريك نگفتن و نيمد تا مدت ها خونرو ببينه ، بقدري روزاي خوشمو كوفتم كرد كه سب و روز با شوهرم گريه ميكرديم و يبار از حال رفتم و و و ما هم بخاطر اينكه بيعانه داده بوديم نميشد كنسل كنيم
خلاصه بعد كلي ، كولي بازي بيخيال شد و گفت بايد بجاش برام وسايل خونه بخريد !!
حالا خانوم يخچال ميخواد رفته دست گزاشته رو گرون ترين يخچال
در حالي كه زماني كه من ميخواستم بگيرم ميگفت ازون مدل ساده ها بگير اونا خوبن
بنظرتون من چيكار كنم؟؟؟
مطمئنم به يخچال هم ختم نميشه فقط
بنظرتون منم مثل خودش رفتار كنم ؟