دیروز بعداز ظهر شوهرم زنگ زد به مادرش ک ما شام میایم اونجا اونم گفت بیاین بالای سر شوهرم ساعت هفت و نیم اومد دنبالمون مارو برد اونجا خودش تو حیاط کار داشت منو پسرم زودتر رفتیم تو خونه حالا اینکه بیحال افتاده بود رو مبل هیچ تا منو دید گفت سلام کجا بودین اومدین شب نشین!!بعداز حال و احوال کردن گفت وایسادین بعد شام اومدین!!حالا من چیزی نگفتم پیش خودم گفتم حتما شوهرم یادش رفت بگه جالبی اینه ک هنوز برادرشوهر و پدرشوهرم سرکار بودن یک ساعت بعد اومدن از شوهرم یواشکی پرسیدم گفته بود بهش اونم غذا پخته بود بنظرتون منظورش چی بود ؟😑