سالها پیش با شوهرم در پارک نشسته بودیم شلوغ شد و امبولانس و اورژانس اومد
یک نوزاد در سرویس بهداشتی پارک افتاده بود و اومده بودند ببرنش
یک اقا گفت مادرش اون خانمه چونمن دستشویی بودم اون میومده تو دستشویی جیغ می زده و بیرون می رفته و دوباره می اومده و جیغ می زده...
اون خانم لباس کهنه ای به تن داشت خودش کوچیک و استخوانی بود
وقتی خانم ها رفته بودند ببینش زیرش پر خون بود
شوهرم به سمت خونه رفت منم مجبور شدم برم ولی می گم کاش براش خوراکی خریده بودم اونم انسانه
من اون خانم رو همیشه تو پارک می دیدم حسرت عجیبی تو چشماش بود وقتی خانواده ها رو می دید
اما مشخص بود خیابانیه😔
کم کم شکمش بزرگ شد هم دیدمش ...
خدایا قسمت می دم به حرمت امام زمانمون عاقبت همه ما رو ختم به خیر کن و ابرو دار باشیم الهی آمین