2726
عنوان

تاپیک کتاب و کتابخوانی/

14684 بازدید | 1214 پست

سلام...غروب زمستونیتون بخیر/

این تاپیک ب درخواست خیلی از کاربرای عزیز زدع شدع/

امیدوارم این تاپیک خوب پیش برع با همکاری شما عزیزان/

موضوع و محتوای تاپیک راجب کتابای مفید(اعم از رمان .تربیت فرزند.جنایی.پلیسی.شعر.اجتماعی.روانشناسی.علمی ) /

هر کتابی ک بتونع ب خیلیا کمک کنع ..یا اوقات فراغت پر کنع.../

لطفا کتابا و مختصر از محتواشونو برامون ب اشتراک بزارین ک  بتونیم ازشون استفادع کنیم/

من کتاب ابشار یخ زدع ک راجب بچه هایی هست ک کلی سختی کشیدن و کتاب مرغ مینا راجب ی سری ادم مرموز هستش رو واقا دوس داشتم..../

شما چ کتابیو پیشنهاد میکنید؟/

بازم تشکر بابت حضورتون/

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/

کتاب در آغوش نور

خودم نخوندم اما تعریفشو شنیدم

 https://harfeto.timefriend.net/16653293432475   ..متعهد به عشقمون  👫🏻 ♥️///من هوشبرم ...هوشبرِ تو ...ینی تماام عارامشِ تو/// ///موهیتا راست میگف اهواز شهر عاشقیه شهر دیوونگیه که پیوند بخوره دل من ب دل تو فقط با یه نشونه///❤ دوستت دارم تمامِ من@|@♥خدایا شکرت بابت همه چی♥💜💫///

سلام خانمه (/)این

متاهل و متعهد❤💍        اون موقع که خدا داشت به اروپایی ها چشمهای آبی و قد بلند و موی بلوند میداد ما ایرانی ها تو صف دماغ و پشم بودیم!!  من دوسال پیش۵۵ کیلو بودم که یهو پریودام نامنظم شد و صورتم پر شد از جوش و موهای زائدم بشدت زیاد شد من طی دوسال ۲۳کیلو وزن اضافه کردم.من یک پلی کیستی هستم.تاالان صدبار رژیم گرقتم که وزن کم کنم اما هربار جا زدم چون متابولیسم بدن من با یک بدن معمولی فرق داره و به سختی وزن کم میکنم اما اینبار قسم خوردم که تا تهش میرم    قد۱۶۴     وزن اولیه۷۸    وزن الان۶۹   من میتونممممم              قبل اینکه به زنا توهین کنی اول یادت بیار که تورو یه زن وارد این دنیا کرده و اگر همون زن که بهش توهین میکنی نبود تو حتی وجود نداشتی چه برسه به اینکه حالا بیای بهش بی احترامی هم بکنی,اگر کمی هم ادم باشی میتونی بفهمی زن هم مثه تو یه انسانه و تو چه بخوای چه نخوای باید بهش احترام بزاری.                           هر وقت یاد گرفتید تو دایره لغاتتون به جای استفاده از کلمه مطلقه برای زنی که طلاق گرفته و بیوه برای زنی که شوهرش مرده از واژه ی مجرد استفاده کنید اونموقع میشه یه امیدی به بالا رفتن سطح شعورتون داشت!

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

@nazaniiiin    

@atreyasss    

@کاربر_51    

@شکلات_فرانسوی    

@میتی_کمان_بانو    

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/
2728
@nazaniiiin     @atreyasss     @کاربر_51     @شکلات_فرانسوی ...

سلام❤️❤️❤️ بعضي كتابايي ك خوندمو برات مينويسم
ولي توو تاپيكاي كتابم بيشتر هستش
چون الان دستم مشكل داره تا جايي ك بتونم و حافظم ياري كنه معرفي ميكنم

دیدین خدا بالاخره بغلمو با دستاش پر کرد؟                         امضای قبلیم: خدایامیشه بغلمو با  دستات پر  کنی؟ آخه  مامانم میگه: دستای خدا به لطافت نوزاد تازه  متولد  شدس❤ 

@ایسان234    

@nafasبلای۲    

@nafasam1370    

@twinkelgirl    

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/

چه تاپیک خوبی. ممنون استارتر. لطفا بگین و منم لایک کنید. 


من به تازگی کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینیم از یانگ و کتاب زن بودن به ترجمه ی فروزان گنجی زاده اگر اشتباه نکنم، رو میخوام تهیه کنم و بخونم. إن شاالله مفید باشه. 

خدایا خیلی شکرت 👸🏼🦋
سلام❤️❤️❤️ بعضي كتابايي ك خوندمو برات مينويسم ولي توو تاپيكاي كتابم بيشتر هستش چون الان دستم مشكل دا ...

سلام عزیزم...تشکر بانو..لطف میکنید/

من همیشع ی صندلی واسم کم بود ،کتم واسم تنگ بود ، کفشام برام کوچیک بود،ساعتم خواب میموند و من ازش جلوتر حرکت میکردم .دنیا برا من جای کوچیکیع ،احساس میکنم همع جا بستس و نمیتونم نفس بکشم، انگار همع این لحظع هارو قبلا دیدم، درختا، صدای ابشار،قورباغه ها، اونارو زمانی میبینم ک در حال مردنم/

نحسی ستاره های بخت ما(جان گرین)ترجمه آرمان آیت اللهی نشر آموت

راجب بیمارهای سرطانی که بعد یه مدت افسرده میشن و تو این کتاب یه امید به زندگی وجود داره که میتونه روی اونا تاثیر بذاره

دیدین خدا بالاخره بغلمو با دستاش پر کرد؟                         امضای قبلیم: خدایامیشه بغلمو با  دستات پر  کنی؟ آخه  مامانم میگه: دستای خدا به لطافت نوزاد تازه  متولد  شدس❤ 

دارالمجانین اثری بحث‌برانگیز از محمدعلی جمالزاده است.


محمدعلی جمالزاده در دیباجهٔ دارالمجانین می‌نویسد، توی دکان میرزا محمود کتابفروش نشسته بود که پیرزنی تعدادی کتاب برای فروش آورد. شوهر پیرزن به اتهام دزدی از دارالمجانین اخراج شده و از ترس بازخواست متواری است. جمالزاده کتابی از پیرزن می‌خرد. پیرزن به جای سه عباسی طلب جمالزاده، کاغذهای دست‌نویس لوله کرده‌ای به او می‌دهد. جمالزاده بعد از مدتی به سراغ کاغذهای دست‌نویس می‌رود، شروع به خواندن می‌کند و رمان دارالمجانین آغاز می‌شود.


محمود (نویسنده دست‌نویس) در ابتدا از خصوصیات و خصایل پدرش می‌گوید. پس از مرگ پدر به خانهٔ عمو ی خسیس اش می‌رود. در ادامه از عمو ی خسیس اش، عشق اش به دختر عمو ی زیبایش بلقیس، از آقامیرزا عبدالحمید، منشی عمو و دوست صمیمی اش رحیم، پسر میرزا عبدالحمید می‌نویسد. رحیم علاقهٔ جنون آمیزی به اعداد دارد و «تضاد بین واحد و کثیر و فرد و زوج را منشأ همهٔ اختلاف‌ها» می‌داند. روزی نامه عاشقانهٔ محمود به بلقیس به دست عمو می‌افتد. به ناچار از خانهٔ عمه بیرون می‌زند و به خانهٔ دوست روانپزشکش دکتر همایون می‌رود. به کمک دکتر همایون که عقل درست و حسابی ندارد، رحیم را به دارالمجانین می‌برند. در ملاقات رحیم در دارالمجانین است که با هدایتعلی آشنا می‌شود.


خیلی چیزهای غریب و عجیب از او حکایت می‌کردند. از آن جمله می‌گفتند از همان بچگی که برای تحصیل به فرنگستان رفته بود کاسهٔ عقلش موبرداشته بود و چیزیش می‌شده‌است. هدایتعلی از فرنگستان عروسکی چینی به قد یک آدم با خودش به تهران می‌آورد و پشت پردهٔ اتاق اش پنهان می‌کند و به آن عشق می‌ورزد. خانواده اش با دیدن حرکات جنون آمیزش او را به دارالمجانین می‌آورند. در دارالمجانین روزی گذرش به بخش دیوانگان خطرناک می‌افتد. در آن جا با دیدن دیوانهٔ خطرناکی که با تیله شکسته‌ای شکمش را پاره می‌کرد و نقشی به شکل سه قطره خون بر دیوار می‌کشید، دچار تب شدیدی شد. خانواده اش آمدند و او را به خانه بردند. پس از آن که تبش قطع شد، همه جا سه قطره خون می‌دید. برای این که سر عقل بیاید، از خانوادهٔ سرشناسی برایش زن می‌گیرند. شب عروسی زنی هرجایی به خانه می‌آورد و تازه عروس از او طلاق می‌گیرد. بعد از طلاق تصویر دختری را روی قلمدان می‌بیند و عاشقش می‌شود. دختر به دیدار هدایتعلی می‌آید و در خانه‌اش می‌میرد. پس از دفن جسد در خرابه‌های شهر ری، گلدان عتیقهٔ زیرخاکی ای پیدا می‌کند که تصویر صورت دختر بر آن است. پس از گم شدن اسرارآمیز گلدان، حال هدایتعلی بدتر می‌شود و خانواده اش او را به دارالمجانین می‌آورند.[۱]


در یکی از دیدارهای محمود از دارالمجانین، هدایتعلی بقچهٔ بزرگی از نوشته‌هایش را به محمود می‌دهد. محمود پس از خواندن نوشته‌ها، دو ایراد به او می‌گیرد. اول عدم رعایت صرف و نحو و جمله‌بندی و دوم سهل انگاری زیاد در نوشتن آثارش روی پاکتِ پاره و کاغذهای عطاری و در حاشیه ورق‌های بازی و پشت بلیط قطار. جمالزاده به عنوان مشتی نمونهٔ خروار، انتخاب گزیده‌ای از دست نوشته‌ها را در دارالمجانین می‌آورد که از منظر او به عنوان سند دیوانگی هدایت ارائه می‌شود.


در ملاقات دیگری، هدایتعلی هدیه‌ای پیچیده در دستمال ابریشمی یزدی، به عنوان یادبود دوستانه‌ای به محمود می‌دهد. محمود وقتی از دارالمجانین بیرون می‌زند و به کوچهٔ خلوتی می‌رسد، دستمال را باز می‌کند. هدیه، درون جعبهٔ مقوایی کوچکی است که هدایتعلی با ریسمان آن را محکم بسته و رویش نوشته بود «برگ سبزی تحفهٔ درویش.» محمود بعد از بازکردن در جعبه، بوی تعفن شدیدی احساس می‌کند. جعبه پر مدفوع است. محمود فکر می‌کند محتویات جعبه هدیهٔ بوف کور به اوست. آن جعبه تحفهٔ سبزی است که بوف کور به خوانندگانش هدیه می‌دهد. در یکی از دیدارهایشان هدایتعلی به او پشنهاد می‌کند خودش را به دیوانگی بزند و به دارالمجانین بیاید. محمود در دیوانگی هدایتعلی شک می‌کند و وقتی از ساختگی بودن جنونش می‌پرسد، هدایتعلی پاسخی نمی‌دهد. محمود پس از کلنجار رفتن با خود به «دستور بوف کور عمل» می‌کند و با خواندن یکی از کتاب‌های دکتر همایون خودش را به دیوانگی می‌زند و او را به دارالمجانین می‌آورند.


محمود با دریافت نامهٔ بلقیس از مرگ عمویش مطلع می‌شود و تصمیم می‌گیرد از دارالمجانین برود. به سراغ مدیر می‌رود و اعتراف می‌کند که دیوانه نیست و خودش را به دیوانگی زده‌است. مدیر با رفتن اش از دارالمجانین موافقت نمی‌کند و تأیید سلامتش را به گواهی طبیب حواله می‌دهد. طبیب هم با توجه به این که هیچ دیوانه‌ای خودش را دیوانه نمی‌داند او را دست به سر می‌کند. ناامید از مدیر و طبیب به سراغ کارکنان دارالمجانین می‌رود تا شاید آن‌ها راهی پیش پایش بگذارند. از آن‌ها هم نتیجه‌ای نمی‌گیرد. بعد به دیدار هدایتعلی می‌رود تا «عقل حیله باز و مکار» او برای رهایی از دارالمجانین راهنمایی اش کند. هدایتعلی کتابی را بر دیوار اتاقش به صلیب کشیده‌است. ضمن بحث متوجه می‌شود که «سروکارم با هدایتعلی شوخ و شنگ نیست. بلکه با «بوف کور» سرکش بی فرهنگ است.»[۲] جمالزاده دربارهٔ علت نوشتن دارالمجانین در نامهٔ اولش به همایون کتیرایی از مهمانی ای می‌نویسد که هدایت را دعوت نکرده بودند. وقتی علت را می‌پرسد مهمانان می‌نالند که آدم بی سوادی ست و دستور زبان نمی‌داند. جمالزاده ناراحت می‌شود «و کم‌کم این فکر در من قوت گرفت که او را به هر ترتیبی شده به مردم ایران معرفی نمایم و بفهمانم که چطور به مقام شناختن او نرسیده‌اند…»[۳]


خلاصه کتاب '' دارالمجانین'' هستش که من به شخصه خیلی دوسش دارم😍👌

میشه برای سلامتی خانوادم و حال دلم صلوات بفرستید🙏❤️تو تاپیکهای عکس و طنز تگ م کنید مرسی اه😁😘

این کتابارو ی سریاشون خوندم ی سریاشونو نه فقط تعریفشو شنیدم 

۱_ارواح بدون شکست(ویلیام گلسر)

۲_اثر مرکب

۳_از ذهنت بیابیرون و زندگی کن

بقیشو تو پستای بعد میگم صبر کنید یادم بیار

مطمئنم منم یه روز پولدار میشم،شاید بپرسی چطوری که باید بگم ممنون تو چطوری؟                                              من فقط دوکاربری با نام شکلات فرانسوی دارم،شکلات_فرانسوی و شکلات__فرانسوی،اون شکلات___فرانسوی (با سه خط فاصله) مال من نیست،پس لطفا نپرسید که اون تاپیکا رو تو زدی؟نه من نزدم
نحسی ستاره های بخت ما(جان گرین)ترجمه آرمان آیت اللهی نشر آموت راجب بیمارهای سرطانی که بعد یه مدت اف ...

تو بخون اين كتابو

@دلوينت


نميتونم منشنش كنم تا جايي ك ميدونم يه بيماري داشت

دیدین خدا بالاخره بغلمو با دستاش پر کرد؟                         امضای قبلیم: خدایامیشه بغلمو با  دستات پر  کنی؟ آخه  مامانم میگه: دستای خدا به لطافت نوزاد تازه  متولد  شدس❤ 

داستان های خوب دختران بلند پرواز 

درسته برای نوجوون هاست ولی هر خانمی باید اینو بخونه تا متوجه زن فقط بدرد خانه داری و مشاغل سبک نمیخوره بلکه حتی میتونه راننده ماشین سنگین بشه یا خلبان، دانشمند،مهندس، ریاضی دان 

این کتاب رو بخونن تا بفهمن خانم فقط برای جلوه گری و لوندی ناز کردن نیست 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730