من تویه خونه بامادرشوهرم زندگی میکنم خیلیییی اذیت میشم خیلی.بچمم اذیت میشه.چون کلاخیلی گیرمیده بهمون.۱هفته پیش خانوادم واس عیدی چله اوردن مادرشوهرم خونه نبود.خلاصه فرداش اومدخونه منوبچمم دید اخم تخم کرد از شیرینی خانوادمم نخورد همش سربچم دادمیزد مامانمم کلی لباس ایناواسمون خریدع بود دیدش تنمون یبارنگف مبارکه فقط بااخم پرسیدخونه بوغذامیاددیشب غذاپختی گفتم ن.خلاصه گذشت شبم سرتلوزیون یکم بحث کردک چرا صداش زیاده..فرداش ک ازخاب بیدارشدم دیدم داره فحشم میده ک اره فک کردی من خرم خانواده توشام دعوت کردی اومدن عین خرخوردن رفتن.چن ساله واس پسرم جمع کردم توبدی ب باد.گفتم شام نیومدن واسم عیدی اوردن اونم خوبی اونا.گف گوه خوردن چ خوبی گفتم کلی لباس خریده واسمون ۷۰۰پول داده گف گوه خورده ننت اومده ۷۰۰تومن خورده خلاصه کلی فحش دادک چرا اومدن منم زنگ زدم ب شوهرم باگریه گفتم خانواده من اومدن مک چقد خوردن مامانت مشکلش بامن چیه شوهرم گف خودم میام درسش میکنم بروخونه مامانت