خلاصه ک اینا کلا خانواده بدی بودن حتی روزی ک مامانم میخواست منو عقد کنن گفت اینا خانواده پدرش این شکلین دخرتم دو روز دیگ ب مشکل نخوری و از اونجایی ک من شوهرمو دوست داشتم زنش شدم و دیگگ شوهر من بخانواده باباش نرفته چون تربیتش زیر دست مامانش بوده
گفتم ی عمو داشته ک زش داشته طلاق داده اون حتی انقد میزده زنشو ک گفته من تو رو طلاق نمیدم ک موهاس سرت رنگ دندونات بشه خلاصه همشون دست ب زن اینا بعد عمه شوهرمم بخاطر اینک خانوادشون بد بودن خاستگار نداشته و تو سن 25 سالگیش با یه مرد ازدواج میکنه ک 75 سال سنشه ینی پنجا سال اختلاف سنی