من بچه ی لوسی بودم و بابام خیلی تحت فرمانم بود تا اشاره میکردم همه جی واسم فراهم بود خیلی ها حسودی میکردن بابای یهویی فوت شد روز مراسمش دختر خالم با ارایش غلیظ و مانتوی قرمز اومد و همش با زن داداشاش میخندید خیلی دلم شکست
چند روز بعد سالگرد بابای من
خیلی اتفاقی باباش خورد زمین و فوت شد من ۱۷ سالم بود بابام فوت شد اونم ۱۷ سالگی باباش فوت شد
درسشو نتونست تموم کنه افسردگی شدید گرفت و الان با ی ادم شارلاتان تو رابطس کلا زندگیش از این رو ب اون رو شد