من باهاش صمیمی هستم هرچی تو فکرش میگذره بهم میگه
کنکوری بود الان دانشگاه میره علوم آزمایشگاهی قبول شده میخواد تا دکترا بره...باباش هم که فوت شده یه زمین بهش رسیده با یه آپارتمان ...میخواد سرمایه کنه تا وقتی دکتراش رو بگیره بتونه شراکتی با چندتا پزشک و...آزمایشگاه بزنه
خلاصه این هدف زندگیشه
حالا وقتی کنکوری بود یه کلاس خصوصی ریاضی میرفت معلمش یه پسر 23 ساله بود که دانشجوی مکانیک بود همزمان هم تدریس میکرد...نگو خواهر شوهر ما بهش علاقه مند شده...الان اومده میگه بهش میخوام ناشناس پیام بدم و ببینم تو زندگیش کسی هست یا نه..بعد بدون اینکه منو بشناسه بهش ابراز علاقه کنم ببینم چی میگه😐😐😐😐
چی بگم آخه من به این خل و چِل؟ کلا یه هفته است من دردسرهای این شکلی دارم...اومده نشسته جلوم نمیذاره برم بخوابم سرشم تو گوشیشه...عکس پسره رو هم از پروفایلش نشونم داد خوش قیافه بود