من تا ۸سالگی خیلی بابامو دوست داشتم هرکس هرچی میگفت دربارهاش خیلی عصبی میشدم ولی رفتاراش دقیقا از همون موقع بامن خیلی بد بود طوری بود که دیگه دوسش نداشتم کاری هم به کارش نداشتم ، معمولا همهی دخترا بابایین ولی من اصلا نه عشقی ازش دیدم نه چیزی فقط عصبیم میکنه به هیچ عنوان دوسش ندارم تاحالا هیچ محبتی ازش ندیدم اینقدر عقدهای شدم که خیلی وقتا حسرت پدرای بقیه رو میخورم که چقدر خوبن الان من ۲۳ سالمه چندسالیه افسردگی شدید دارم و به معنای واقعی حالم ازش بهم میخوره عصبیم میکنه حرف میزنه با بقیه عصبی میشم نفس میکشه عصبی میشم من وسواس پیدا کردم بخاطر کرونا اصلا رعایت نمیکنه من خودم بیرون نرفتم اصلا الان نزدیک ۱ساله بیرون نرفتم از خونه اینقدر رعایت نمیکنه سرفه میکنه جلوی دهنشو نمیگیره دستاشو نمیشوره هیچکاری نمیکنه و واقعا حالم بدمیشه شاید درک نکنید ولی واقعا عصبیم میکنه بقدری که دلم میخواد بمیره بعدش عذاب وجدان میگیرم ؛ بار ها با مامانم حرف زدم ولی توقع داره مثل بقیه دوسش داشته باشم ولی ندارم نمیتونم داشته باشه وقتی هیچ محبتی نکرده نمیتونم ، نمیتونم زوری دوسش داشته باشم باهاش حرف بزنم واقعا نمیتونم به مامانم میگم بریم پیش مشاور میگه مشاورا خودشون دیوونهان دلم میخواد درست شه خودم درست شم ولی نمیشه اینقدر عصبی میشم که هرروز یه بلایی سرم میاد سرگیجه های شدید پیدا میکنم حالم بهم میخوره تروخدا وقتی نمیتونین بچه دار نشید حداقل وقتی شدید به نیازای روحی بچه هاتون توجه کنید بچه ها روحی میتونن بیمار شن میتونن اسیب شدید ببینند