داداشم از بچگی عاشق یه دختری بود با دختره دوست بود داداشم خیلی خوشکله بابام وضعش خوب بود تازه ورشکست شده پسری که مثه آقا زاده ها بود الان تو گاو داری داره کار میکنه و روحیش بهم ریخته گاهی گل میکشه همش سرکاره هفته یه دفعه خونه میاد از وقتی ورشکسته شدیم وضعیت ن داغون شده بابام میگه شبا چشاش قرمزه و چشاش اشک داره دختره هم مثه اینکه داداشمو ول کرده حال داداشم خرابه هم ورشکسته شدن هم عشقش ولش کرده منم راه دورم دلم پیش داداشمه خیلی دلم واسش میسوزه