یکسالی میشه که با یه پسر ۲۴ ساله اشنا شدم خودمم ۲۱ سالمه از لحاظ فرهنگی با هم در یه سطحیم ولی از نظر مالی ما یکم بهتریم ولی زیاد برام مهم نیست...هر دو خونواده مذهبی هستیم نه خیلی افراطی معمولی توی دانشگاه با همدیگه اشنا شدیم منم اصللا و ابدا اهل رل زدنو این حرفا نبودم این اقا هم همینطور میگف
اشناییمون هم به این صورت شد که از طریق واسطه به من گفت که علاقه داره منم احساس میکردم اینو خودمم ازش خوشم اومده بود من اولش بهش گفتم که اهل دوستی نیستمو این حرفا اینم گف قصدش جدی هست گفتم که خونواده ها باید خبر دار شن
من به مامانم گفتم مخالفت کرد با دوستی گف اگه میخواد بیاد با خونوادش یه صحبتی کنیم یه نشونی چیزی ولی این هی بهونه اورد گف شرایطشو ندارم بیام پدرت میگه هیچی نداری غلط کردی اومدی جلو !!! بعدش گف خونواده خودم هم موافق دوستی قبل از ازدواج نیستن ۴ سال همینجوری حرف بزنیم خودشم برا خودش یه کار جور کرد و الان داره کار میکنه که پول جمع کنه برای زندگی و خونه وماشین
ولی من خیلللی ناراحتم که نمیتونه بگه من از کجا بدونم این اقا تو این مدت دلبسته یکی دیگه نشه یا خونوادش مخالفت کنن با این اوضاع اقتصادی ۴ سال بتونه پول جور کنه یا نه!!!
خودمم بدجوری دلبستش شدم نمیتونم دل بکنم میترسم اخرش نشه دیونه بشم من دختری نبودم که این جوری واسه سرگرمی با یه پسر حرف بزنم الان هم همش از طرف مادرم سرکوفت میخورم که کارش خوب نیستو میخوای با این ادم ازدواج کنی ولی واسه من کار عار نیست پدرم کارمنده مامانم میگه باید در شان خونواده ما باشه که نیست خواهش میکنم دعا کنید موندم چیکار کنم😔😔😔