شوهرم اصرار داشت ک مادرم رو دعوت کنیم ک. فردا هم. تنهاست بیاد اینجا
. حالا داشتم ب شوهرم لیست خرید می دادم..هزچی میگفتم مینوشت ک بره بخره.. منم گفتم خوبه مادرت میاد خونه ما هم مواد غذایی ش تکمیل میشه.. آخه چند ماهه گوشت قرمز نخریده.. فقط مرغ خوردیم چند باری... اصلا به خریدای خونه توجه نمی کنه منم با بچه کوچک نمیتونم همه جا برم ک
خلاصه حرف تو. حرف شد و گفتم تو خسیس هستی دلت نمیاد برای خونه و من هرج کنی در صورتی ک برای خانواده ش هیچی کم نمیزاره.. مثلا خواهرش شاغل هست ولی قسط های خودش رو نمیده شوهرم هم رفته قسط هاش رو داده.. خب منم ادمم.. هرچی پس انداز می کنم قناعت می کنم این خرج خانوده ش می کنه.... حالام دعوا شد آشغالا رو برداشت از خونه رفت بیرون بی خداحافظی و بی اینکه بگه کجا میره