میرم خونه بابام با دل پر برمیگردم بهم تیکه میندازه مسخره میکنه زبونش نیش داره مدام باید جلوش صورتمو با سیلی سرخ نگه دارم باهاش صمیمی نیستم نمیتونم باهاش درد و دل کنم تازه زایمان کردم بهم ایراد میگیره میگه ب بچه شیر نمیدی ضعیفش کردی ، مسخره میکنه میگه شوهرت کارگره بی پوله درصورتیکه استاد کار کاشی و سرامیکه و درامدخوبی داریم حالا خوبه من دست خالی از خونه پدری دراومدم، از غصه دق میکنم چرا من مث بقیه نیستم چرا مامان من فرق داره دلم ی مادر دلسوز و راحت میخاد چرا همه از بدی مادر شوهر میگن در صورتیکه خونه مادر شوهرم راحت ترم حداقل خیالم راحته کسی بهم نیش نمیزنه، شهر غریب زندگی میکنم الانم باهاش قهرم چون چند وقت پیش دومادمون ی حرفی زده بود اونم طرف دومادمونو گرفت و رید بمن منم قسم خوردم ن خونش برم ن تلفنش رو جواب بدم اخه دوماد خر کیه که بخاطرش پاره تنت رو تو شهر غریب عذاب بدی