دوستان از بچگی پدرم هیز بود سعی میکرد دست و پاشو به من نزدیک کنه به همه جای بدنم نگاه میکنه سرسفره پامیشه راه میره شده انگشت پاش بخوره به من بارها واضح بهش گفتم یه مدت میترسه باز تکرار میکنه از بچه گی لباس گشاد میپوشیدم دولا بودم جایی معلوم نشه الانم خمیده هستم شوهر دارم بچه دارم کثافت دیشب با آرنج زد به سین..مرتیکه ۷۰ سالشه ازش،متاسفانه متنفرم توی یه آپارتمان زندگی میکنیم مادر بیخیلالی داشتم دنبال خواهراش بود دلم میخواد کار دیشبشو به روش بیارم بفهمه حداقل چند وقتی هیز بازی در نیاره،از خودمم متنفرم