عکیای بچه مو فرستادم گروه خواهرشوهرم کلی دورش گشت و گفت چقد باهوشه و اینا یهو به دلم افتاد به شوهرم گفتم پاشو یه اسپند دود کن
گفت باشه برم ززغتا بیارم و اینا فراموشش شد
بعد هی تا وقتی که میخواست بخوابه گفتم امشب خدا بسازه
بالاخره خوابید و همینجور به دلم بد مونده بود
یهو بیدار شد ساعت ۳ و تا الان که ۵ و نیمه رنگش مثل گچ سفید و یه بند جیغ کشید بچه دو ساله
من زیاد اعتقاد ندارم و هر کی میگه میگم بابا این خرافات چیه
اما امشب واقعا این شد
جالب اینجاست به محض اینکه اسپند دود کردم الان و قل هوالله خوندم خوب شد داره بازی میکنه